
در نشست تخصصی میراث آوینی مطرح شد: باید روایت صبر بسازیم
اگر دانش مبتنی بر تجربه در رسانه نداشته باشیم، به فرم نمیرسیم
اگر دانش مبتنی بر تجربه در رسانه نداشته باشیم، به فرم نمیرسیم
به گزارش روابط عمومی پژوهشکده فرهنگ و هنر اسلامی؛ به مناسبت سی و دومین سالگرد شهادت سیدمرتضی آوینی نشست «میراث آوینی» با نگاهی به مسیر مستند در ایران با حضور داوود مرادیان، نویسنده و مستندساز، کمیل سوهانی، پژوهشگر و مستندساز، آرین طاهری، پژوهشگر و نویسنده، و به دبیری احمدرضا زارعی، نویسنده و مستندساز، دوشنبه بیست و پنجم فروردینماه در سالن سلمان هراتی حوزه هنری برگزار شد.
احمدرضا زارعی، دبیر نشست، در ابتدای برنامه گفت: به سنت و سیاق سالهای گذشته پژوهشکده فرهنگ و هنر اسلامی، به بهانه و مناسبت شهادت سید مرتضی آوینی، باز هم توفیقی دست داد تا بتوانیم جهانِ فکری ایشان را مورد بررسی قرار دهیم. امسال به جهان مستندِ شهید آوینی و در ادامه مسیر مستندسازی ایرانِ امروز میپردازیم. در آغاز نشست در خدمت آقای دکتر آرین طاهری، پژوهشگر رسانه و مستندساز هستیم.
آرین طاهری، پژوهشگر رسانه، در ابتدای سخنان خود با اشاره به اهمیت شهید آوینی، گفت: وقتی از شخصیت شهید آوینی سخن میگوییم باید توجه داشته باشیم که با شخصیتی چند بعدی مواجه هستیم. او به غیر از اینکه مستندساز، منتقد سینما و نگرِپرداز سینما است، ایدههایی هم درمورد تحولات تکنولوژیهای رسانهای و نسبت تفکر اسلامی با ماهیت تکنولوژی سینما دارد. با این وجود شهید آوینی احتمالاً اولین متفکرِ ایرانیِ مسلمانی است که همه این ظرفیتهای فرهنگی ایرانی-اسلامی را در فهم خود از سینما دخالت میدهد. خب این مطلب بسیار مهم است و جایگاه شهید آوینی را یگانه میکند.
او در ادامه افزود: ممکن است بنده با شهید آوینیِ منتقد سینما بر سر خیلی از مصادیق همراه نباشم، اما به راحتی میتوان گفت که شهید آوینی جزو پنج مستندساز تأثیرگذار و مهم تاریخ ایران است. به این معنی که او در نوع استفاده فرهنگ ایرانی از رسانه، سینما و مستند تغییر ایجاد کرد. او همزمان هم مستندساز و هم صاحب بینش در مورد سینما است. حداقل برای بنده اگر شهید آوینی مستند نساخته بود، وجه تئوریک او درمورد سینما آنقدر یگانه نبود. اهمیت پرداختِ او به سرشتِ سینما از منظر ایرانی-اسلامی خیلی وابسته است به اینکه یک نسخه عملی در قالب مستند از آن ارائه میدهد. به نظر من شهید آوینی را نباید مجرد دید و نباید از او تاریخزدایی کرد بلکه آوینی را باید در دل مسیر تکمیل سینمای مستند ایران و مسیر تکوین اندیشه ایرانی-اسلامی در روزگار معاصر دنبال کنیم.
این پژوهشگر حوزه مستند و رسانه در ادامه اظهار داشت: شهید آوینی در فضای فکری جدا تحت تأثیر اندیشههایی است که جلال آلاحمد مطرح میکند. جلال آلاحمد غرب را تبدیل به سوژه مطالعه فرهنگ ایرانی-اسلامی میکند. او از منظر عقلانیت ایرانی-اسلامی، غرب را نقد میکند و وضعیت غرب را شرح میدهد. شهید آوینی پس از انقلاب وقتی روایت فتح را میسازد دارد به معنای دیگری کار جلال را میکند. شهید آوینی با واقعیت تخت و مدرنی مانند جنگ مواجه است اما این واقعیت را با ظرفیت اندیشه ایرانی-اسلامی بررسی میکند. در مقالات شهید آوینی هم تبدیل کردن غرب و دستاوردهای تکنولوژی غربی به ابژهای برای مطالعه از منظر عقلانیت ایرانی-اسلامی مشاهده میشود. بنابراین میخواهم بگویم آوینی ادامه یک سری ممارستهای فکری- فرهنگی است که از اواخر دهه ۳۰ در ایران شروع میشود.
طاهری در ادامه به بعد فیلمسازی شهید آوینی پرداخت و در این رابطه گفت: در مورد فیلمسازی شهید آوینی هم باز به نظرم او را باید به عنوان یک سوژه تاریخی در نظر بگیریم. یعنی ببینیم قبل از آوینی وضعیت مستند در ایران به چه شکلی بود و او چرا حداقل در نظر من تبدیل به یکی از شاخصترین مستندسازهای تاریخ ایران میشود. فارغ از فضای فکری، نوعِ کنشگری و مستندسازی شهید آوینی دارای اهمیت است. آوینی کار مستندسازی را به طور رسمی از نخستین ماههای بعد از انقلاب آغاز میکند. قبل از اینکه جنگ شروع شود او در قالب گروههای جهادی سفرهایی به نقاط مختلف، عمدتاً مناطق محروم، دارد و مستندهایی را میسازد. به طور مثال در این دوره «هفت قصه از بلوچستان»، «با دکتر جهاد در بشاگرد» و «خان گزیدهها» را کار میکند.
او ادامه داد: نکته مهم این است که آوینیِ فیلمساز پس از انقلاب نسبتی با تحولات بیانی سینمای مستند در دهه ۵۰ دارد. دورههای تطور بیان سینمای مستند در ایران متکی به یک زیباییشناسی متعارف و رسمی است که در آن استفادههای کلاسیکی از حرکتهای دوربین میشود. حتی در اینجا با زیباییشناسیهای رسمی مانند مصاحبههای از پیش تعیین شده روبرو هستیم. این در واقع ویژگی سینمای مستند در دهه ۳۰ و ۴۰ است. از دهه ۵۰ تحولی شکل میگیرد و آن این است که پدیده و تکنیکی به نام دوربین روی دست شروع به نمود پیدا کردن میکند و فیلمسازهای مستند سعی میکنند دوربین را روی دوش خود گرفته و به مردم نزدیکتر شوند. تا قبل از این، مستندساز ما یک فیلمسازی است که به واسطه مهارت و تسلط به تکنیک سینما یک تفوقی نسبت به بدنه مردم دارد و سعی میکند آن را مدام توضیح دهد. در دهه ۵۰ اتفاقی بین عدهای از مستندسازان میافتد و وجه اساطیری دوربین در ذهن فیلمساز شکسته میشود و دوربین تبدیل به ابزاری برای پرسه زدن در اجتماع میشود. مستند «یا ضامن آهو» اثر پرویز کیمیاوی و «تازه نفسها» اثر کیانوش عیاری که بعد از انقلاب ساخته شده از این دست مستندها هستند.
این استاد دانشگاه در ادامه سخنان خود بیان داشت: دوربین روی دست تا قبل از شهید آوینی هنوز ماهیتِ مشارکتی پیدا نمیکند؛ به چه معنا؟ به این معنا که سوژه انسانی تبدیل به بخشی از پروژه فیلمسازی شده و آن را کامل کند. آوینی برای اولینبار از ظرفیت سوژه انسانی استفاده میکند. شهید آوینی برای من به این دلیل اهمیت ندارد اما میخواهم بگویم اگر یک نگاه فنسالار و هنری هم داشته باشیم، این آدم چنین تحول بیانی مهمی را در سینمای ما رقم زده است. دوربین رودستی که در دهه پنجاه کمکم در سینمای مستند نمود پیدا کرده بود را اولاً تبدیل به رکنِ بیانیِ غالب کرده و ثانیاً عنصر مشارکت را در آن دخیل میکند.
آرین طاهری، نویسنده کتاب اقتصاد رسانه، در ادامه گفت: تا اینجا سعی کردم پایگاه اندیشگانی و فیلمسازی شهید آوینی را از نظر سوژه تاریخی توضیح دهم. حالا آوینی به عنوان یک فیلمساز با این ظرفیتهای سینمایی و اندیشگانی که دارد، چه میکند؟ شهید آوینی در بعد تئوریک که میخواهد سینما را تبیین کند نکات مشخصی در مورد فیلم مستند و ارتباط مستند با واقعیت دارد. یکی از ادعاهای مرکزی شهید آوینی به درستی این است که تکنولوژی سینما در ذات خود قابلیت ثبت، ضبط و نمایش واقعیت را ندارد. یعنی دچار محدودیتهایی است که نمیتواند واقعیت را به آن شکلی که انسان تجربه میکند، منعکس کند. اما آوینی میگوید علیرغم این ضعف تکنولوژی، به یمن تسلط پیدا کردن بر روش استفاده از تکنولوژی ما میتوانیم این کاستی سینما را به نقطه قوت تبدیل کرده و از واقعیت عبور کرده و به شأن حقیقت دست پیدا کنیم. در واقع به بیان خودم یک واقعیتِ مضاعفی را تولید کنیم که اصل واقعیت نیست اما میتواند به حقیقت نزدیک شود. من این موضوع را در سینمای آوینی چه پیش و چه پس از دوره روایت فتح میبینم. به این ترتیب که واقعگرایی آوینی به طور ناگسستنی ممزوج با آرمانخواهی است. یعنی این دو را از هم تفکیک نمیکند و در منظومه فکری او این دو غیر قابل تفکیک هستند. آرمانخواهی آوینی منجر به این میشود که نقص ذاتی تکنولوژی سینما در انعکاس، ثبت و ضبط حقیقت، جبران شود. شهید آوینی تلاش میکند با آن نگاه آرمانی که از ظرفیتهای ایرانی-اسلامی اقتباس میکند، ضعفِ ذاتی تکنولوژی سینما را در بازنمایی و انعکاس واقعیت، پوشش دهد. اینجا به عقیده من یک واقعگرایی خاصی شکل میگیرد. این واقعگرایی، خاصِ فرهنگ ما و متأثر از جریان انقلاب اسلامی است.
او ادامه داد: کار فیلمساز این است که یک تصویر مطلوبی در حوزه فرهنگ برای ما بسازد و حرکت به سمت آن را تصویر کند. کاری که شهید آوینی به طور مثال در «هفت قصه از بلوچستان» انجام میدهد. انگار حرکتِ راه پس از انقلاب اسلامی را تصویر میکند. روایت فتح به عنوان مجموعهای دهها قسمتی، یک منظومه فردوسیوار است و میخواهد تصویر آرمانی از فرهنگ پس از انقلاب اسلامی را نشان بدهد.
طاهری در پایان سخنان خود گفت: حرف بنده این نیست که آوینی باید مثل یک مدل تکثیر شود. مثل خیلی از سینماگران مهم، زمان زیادی باید بگذرد تا کسی مانند شهید آوینی پیدا شود. درسی که آوینی برای بعد از خودش دارد آن تلاش برای امتزاج آرمانخواهی و واقعگرایی است. این امتزاج، روشها و سبکهای متنوعی میتواند داشته باشد که شهید آوینی در کار خودش یکی از آنها را به خوبی نشان داد.
داوود مرادیان، نویسنده و مستند ساز، به عنوان دومین سخنران نشست در ابتدا گفت: آنچیزی که من از سید مرتضی آوینی میفهمم و در یک سالی که در روایت فتح بودم روی آن مسئله داشتم این است که ما یک بار آوینی را استاتیک میفهمیم که کاش همین را ساختارگرایانه بررسی میکردیم، و یک بار آوینی را در نسبت با زمانه خودش میفهمیم. تصویری که از شهید آوینی داریم، یک شخصِ خلاف آمد عادتِ آنارشیستِ ضدِ سیستمِ متفاوتپوش است که آقای علی لاریجانی به او میگوید اگر تو فکری کردی ما تو را داخل آدم حساب میکنیم و به تو ریاست فارابی را میدهیم، سخت در اشتباهی.
او افزود: سخنِ خلاف آمد عادت گفتن شهید آوینی است که او را فرزند زمانه خود میکند. برگردیم به همان آوینی سالهای ۵۴ و ۵۵ که به قول آقای بهنود مواد میزند و شب از حال میرود و صبح به هوش میآید. شهید آوینی با قرائت ابنعربی طورِ جناب فردید از هایدگر آشنا میشود. او مواجه میشود با بحث علم الاسماء که فردید از ابنعربی و صدرالمتألهین گرفته و رسیده است به نقد لوگوسمحوری هایدگر و از حقیقتی حرف میزند، از وجودی حرف میزند و از پریروز و پسفردایی صحبت میشود که برای آوینی حقیقت مسلم است. پس آن حقیقت وجود دارد. نمیآید بگوید معنا ممکن است به تعلیق بیفتد یا معنا میتواند متکثر شود؛ یک حقیقت مجسم و متمرکزی برای سیدمرتضی آوینی وجود دارد. مظهرِ فیریکیِ آن حقیقت میشود انقلاب اسلامی و اسمائی که در این انقلاب در افراد متجلی میشود. شهید آوینی آدمها را مظهر تجلی اسماء میبیند و کلیتِ این امر را در امام مشاهده میکند. او خیلی تحت تأثیر فردید است. این مطلب کاملا خلاف آمد عادت زمانه اوست.
این مستندساز در ادامه بیان داشت: خوانش زمانه ما در شروع خروش تکنیکهای مرتضی آوینی در سینما، خوانش مارکسیستی است. سال ۶۰ تازه پای بحث نورئالیستهای ایتالیایی به سینمای ما باز شده و ما به سمت واقعگراییای میرویم که شهید آوینی آن را نهی میکند. پس واقعیت و حقیقت سال ۶۰ وارد ادبیات شهید آوینی میشود.
او در ادامه گفت: در عین اینکه ما فکر میکنیم شهید آوینی رئالیست است اما او به شدت سانسورچی و رمانتیک است، چرا؟ به این علت که ما با یک فیلمساز باهوش طرفیم که ذو وجهین است و به این خاطر در نظام فکری و حاکمیتی ایران مورد پذیرش قرار نمیگیرد؛ چه معنا دارد که تو عکاسی، نقاشی، سینما، معماری و… همه را با هم بفهمی.
مرادیان در ادامه مطرح کرد: شهید آوینی علیه خوانش نوستالژیک از هر چیزی است. هر چیزی مصداقش میشود علی حاتمی. خوانش نوستالژیک و سوگوار از هر چیزی برای سیدمرتضی آوینی چندش است. به عقیده من اگر شهید آوینی بود مطمئنا از فیلم آژانس شیشهای، از حاج کاظم و از فیلم ۱۳۵۹ بدش میآمد. چون مرتضی آوینی یک انسان رمانتیکی را در جنگ خلق میکند که جز یکی دو قسمت، شما جنازه نمیبینید. او برای ما کاملاً انسان اسطورهای خلق میکند. ما با سانسورِ رئالیسم جنگ مواجهیم. به همین خاطر خیلی از بچههای جنگ با روایت فتح مشکل دارند و میگویند این، آن چیزی نیست که ما دیدیم. جنگ، خون، تیکه تیکه شدن، جنازه و خیلی از تصویرهای جنگی را نمیبینیم. ما یک روایتِ رمانتیک اسطورهای از جنگ میبینیم.
این نویسنده در ادامه بیان داشت: شهید آوینی در روایتِ توصیفی خود، آشناییزدایی کرد. یعنی آوینی درام میفهمید. با آشناییزدایی کردن، مخاطب را جذب میکرد. سیدمرتضی آوینی هم در لحن، هم در گفتارِ متن، آشناییزدایی کرد. در گفتار متن، توصیفِ تصویر، اولویت اول او نیست. اصلا به ما نمیگوید آن مکان کجاست. اینجا درامشکنی میکند. تمام قواعد درام را در هم میشکند و برای ما یک بیانیهی اسطورهای میخواند. این نه متن مستند است و نه قابل تکرار است. یک آدمی را میخواهد که از پسِ یک خوانش فلسفی آمده و نسبت به فلسفه غرب نه سوژه و نه ابژه است. شهید آوینی خوانش فلسفی ارائه میدهد. از رخدادِ فیریکیِ درونِ صحنه، خوانش فلسفی-ایدئولوژیکِ رمانتیک ارائه میدهد. ظاهر فیلم واقعگرایانه و خوانش فیلم رمانتیک است. قاعده پریروزی و پسفردایی که مرتضی آوینی به آن علاقه دارد باعث میشود که دائماً اول و آخر تاریخ را با هم بیاورد.
داوود مرادیان، نویسنده کتاب دوربین بازی، در ادامه اظهار داشت: اگر شهید آوینی امروز حضور داشت، یک شخصیت معترض، عصبانی، آنارشیست، ممنوعالتصویر و ممنوعالکار نبود؟ نسبت شهید آوینی با صدا و سیما چگونه بود؟ آیا در سوره نفی نمیشد؟ آن آوینیِ شهیدی که هر سال برای او مراسم میگیرند و چند نفر برای او سخنرانی میکنند، هیچ چیزی نیست. شهید آوینی نسبت به آنچه رخ میداد موضع داشت و نسبت به آنچه باید با آن میجنگید، فعال بود. شهید آوینی میخواست طرحی نو دراندازد.
او در مورد چگونگی ارائه معنا در آثار شهید آوینی گفت: سیدمرتضی آوینی به عقیده من اعتقاد به اتصال مطلق فرم و معنا داشت و تکنیک را حجاب این میدید. به این علت که تکنیک در زمانه آوینی ابزاری برای به رخ کشیدن توانایی بود. در آن زمان اگر میخواستید فیلم بسازید باید به کانون کارگردانان میرفتید و تأیید میگرفتید، چهارتا ریل و تراولینگ میچیدند که باید حرکت میدادید، اگر دوربین روی سهپایه نبود فحش میدادند، باید کاملاً کلاسیک و طبق ذهنیت آنها عمل میکردید. این توهم که شهید آوینی انسانی ضد فرم و مضمونگرا است به شهادت بیانات خود او کاملاً غلط است. سیدمرتضی آوینی مضمون را عبور از مضمون و خلق فرم برای رسیدن به معنا میدانست. پس در زمان او صحبت از فرمِ معناگرا خیلی عجیب و غریب بود.
مرادیان در پایان در مورد نسبت شهید آوینی با جلال آلاحمد و فردید، گفت: بنده با اینکه فرمودند شهید آوینی تحت تأثیر جلال آلاحمد است، مخالف هستم. جلال، فردید را هم خراب میکند. خوانش جلال از غرب به نظر من خوانش مارکسیستی است. در خوانشی که فردید از غرب ارائه میدهد، موضوع، علم الاسماء است. آوینی متأثر از فردید است و به نظر من نسبتی با خوانش جلال ندارد. موضوع غربزدگی در نگاه فردید کاملاً عبور از تسلط اسم غرب است، یعنی از تکنیک، حجاب و خوانش غرب از طبیعت که میخواهد همهچیز را تحت تسلط خود قرار دهد.
کمیل سوهانی، پژوهشگر و مستندساز، آخرین سخنران نشست، در ابتدای سخنان خود گفت: به نظر بنده شهید آوینی در زمانه خود کار بزرگی را انجام داد. رخدادهای بزرگ تاریخی معمولاً در بدایت خود با یکپارچگی، یگانگی، وحدانیت و سادگی همراه هستند. جامعه بعد از انقلاب اسلامی، جامعهای یکپارچه و وحدانی است. جامعهای است که مسائل آن مسائل پیچیدهای نیست و مرزهای آن جامعه غیرشفاف نیست. درست و نادرست و حق و باطل را به راحتی میتوان تشخیص داد. کمکم که از آن رخداد دور میشویم، تضادها پررنگ شده، تزاحمها به وجود میآید، مرزها شفافیت خود را از دست میدهند، مسائل پیچیده میشوند و قضاوت در مورد حق و باطل سخت میشود. این طی مسیر معمولِ یک جامعه زنده است. وقتی که این تضادها و تزاحمها به وجود آمد، جامعهای جامعهی موفق است که از دلِ این تزاحمها دوباره بتواند وحدتی را برپا کند. ممکن است جامعه تا لبه پرتگاه هم برسد اما اگر هلاک نشود و بلند شود، قویتر از قبل میشود. جامعه به عنوان یک موجود زنده چنین مسیری را باید طی بکند.
او افزود: هر جامعهای باید راویان و قصهگوهای خود را داشته باشد. اگر ما نتوانیم خود را روایت کنیم، ما را روایت خواهند کرد. ما همیشه نیازمند روایتِ فتح نیستیم. جامعه در بخشی از مسیر رشد خود نیازمند روایت فتح است. جامعه به بلوغ رسیده، جامعهای است که بتواند شکستهای خود را هم به درستی روایت بکند و بتواند درس بگیرد، قویتر شود و حرکت کند.
او در ادامه گفت: کار بزرگ شهید آوینی این بود که یک روایت متفاوتی از انسان ایرانی ارائه داد. تا آن زمان روایت غالب از انسان ایرانی، روایت جامعه روشنفکری بود. جامعه روشنفکری بیش از ۱۰۰ سال است روایتی که از ما دارد، روایت ضعف، تحقیر و شکست است. در چنین فضایی آوینی بزرگوار آمد و انسان ایرانی را به گونهای دیگر روایت کرد و روایت فتح را به تصویر کشید.
سوهانی در ادامه اظهار داشت: روایت فتح با رعایت تمام اصول زیباییشناسی همراه بود. اینکه هنوز ما از فیلمهای آوینی لذت میبریم به این دلیل است که به همان تکنیکی که نقد داشت به غایت به قوانینش احترام میگذاشت. شهید آوینی انسان را برای ما روایت میکرد. در جریان جنگ هم که میرفت، توپ و تفنگ و اینها نبود بلکه جنگِ درون انسانها را روایت میکرد. چون موضوع و دغدغه او انسان بود.
او در ادامه گفت: شهید آوینی متعلق به زمان بدایت انقلاب اسلامی بود. زمانی که مرزهای حق و باطل خیلی پیچیده نبود. آوینی راویِ آن زمان است. شهید آوینی در نوشتههای خود خیلی در مورد واقعیت سخن میگوید. در جایی میگوید: «واقعیتی بیرون از ما موجود بود که میخواستیم بیانش کنیم و به تعبیر بهتر میخواستیم زمینهای فراهم کنیم که آن واقعیت ظهور و بروز یابد. چرا که در نهایت زیبایی و جلالت بود. و نیازی به تزئین و آراستن و پیراستن نداشت. بزرگترین مانع در راهِ ظهور این واقعیت، خودِ ما بودیم. خصلتهای فردیمان مانع از تجلی حقیقت میگشت. درست همچون آینهای که غبارهایش مانع از ظهورِ ماهیتِ او و انعکاس واقعیت در اوست.» در اینجا شهید آوینی سه بار از واقعیت سخن میگوید. شهید آوینی چه تعریفی از واقعیت دارد؟ یکجا میگوید در نهایت زیبایی و جلالت بود. آوینی راویی بهشت است. او راوی زیبایی و جلالت است و ما نیاز به راویان جهنم داریم.
این مستندساز در مورد روایت مورد نیاز حال حاضر ایران گفت: امروز آنقدر که نیاز به راویِ شکست داریم، نیاز به راویِ فتح نداریم. ما باید روایت جهنم را یاد بگیریم. چون مسیرِ انقلاب اسلامی، مسیرِ عبور از وسط جهنم است. آنچیزی که من از آوینی دیده و خواندهام این بود که او توانایی روایت جهنم را نداشت. اگر او امروز زنده میشد باید او را سوار کشتی میکردیم و به یمن میفرستادیم. شهید آوینی بسیار خوب یمنیها را روایت میکرد. آنجا همان حالتِ بدایتِ انقلاب ما مشاهده میشود.
سوهانی در ادامه بیان داشت: آوینی گرفتارِ فلسفه آمیخته با تغزل و شاعرانگی بود. کما اینکه بسیاری از بچه حزباللهیها سالها گرفتار این آبشخور فکری بوده و هستند. آبشخور فکریای که چیزی از درونِ آن بیرون نمیآید و از درون آن نمیتوان روایت جهنم ساخت و شما باید از زیباییها و جلالت سخن بگویید.
شهید آوینی در جایی دیگری میگوید: «یکبار هست که فیلمسازی در جنگ، عوالم درونی خویش را میجوید و یکبار هست که فیلمسازی دل به انکشاف حقیقت میسپارد و خود را همچون آیینههای صادق در برابر آنچه هست قرار میدهد نه در برابر آنچه او میخواهد. و البته هیچکس نمیتواند آیینهای مطلق باشد و خواه ناخواه رشحاتی از سوبژکتیویته در اثرش پیدا خواهد شد. ما در گروه روایت فتح شیوهی مستندسازی خودمان را اشراقی میخواندیم. ما آموخته بودیم برای آنکه قابلیت این اشراق در کارمان فراهم آید باید اجازه ندهیم که سوبژکتیویته در کارمان اصالت پیدا کند. بنابراین خودمان را یکسره تسلیم واقعیتی میکردیم که در جبههها وجود داشت.» در اینکه چقدر این متن از جنس همان متن فلسفیِ آمیخته با تغزل، شاعرانگی و عرفان است، دقیق است من حرف دارم. اما الان راجع به این ادبیات و این کلمات نمیخواهم سخن بگویم. میخواهم در مورد تعریف شهید آوینی از واقعیت صحبت کنم.
او ادامه داد: در دو متنی که خواندم، تعریفی که شهید آوینی از واقعیت ارائه میدهد همان واقعیتِ بدوی پس از رخداد انقلاب اسلامی است. هنوز پیچیدگی به وجود نیامده است. یک مثال دیگر از این روایت بدوی برای شما میخوانم. شهید آوینی در «هفت قصه از بلوچستان» میگوید: «یکی بود یکی نبود، غیر از خدا هیچ کی نبود. زیر گنبد کبود یه جایی بود، دورِ دور سر راه کاروانهای غریب دورتر از دریای شور دور دور. زیر گنبد کبود، آسمون رو زمین اونجا که آدم خلیفه خداس یه جایی بود، راس راسکی، نه مِثِ کشور شاه پریون زیر دریای قشنگ آسمون یه کویر خشکی بود مثل تنور گرمِ گرم. مردمش، با دلی مثل بلور نرمِ نرم. نرمِ نرم، با فطرتی سالم و خوب اما حیف؛ زیر ظلم زیر زور. کمکمک شیطون کور داشت از اونها همه چیزو میگرفت؛ روزه و نمازشون، دعا و نیازشون. آب نبود تشنه بودن، نون نبود گشنه بودن منتظر بودن که یک کسی بیاد براشون نور بیاره خبر از اون جاهای دور بیاره.» روایت از این بسیطتر وجود ندارد. در ادامه به این مطلب اشاره میکند که چرا اسم این مستند را هفت قصه از بلوچستان گذاشتم و میگوید: «اینها هنوز قصه نیست، واقعیت است. اما ما اسم آنها را قصه گذاشتهایم، چرا که امیدواریم انشاءالله، بعدها واقعیتهای تلخ این فیلم تبدیل به قصههایی شود از دوران پیش از انقلاب اسلامی که مادربزرگهای آینده برای نوهها و نتیجههایشان نقل کنند.»
کمیل سوهانی، کارگردان و مستندساز، در پایان با جمعبندی سخنان خود گفت: ما باید خود را روایت کنیم. مستندساز وظیفه روایت دارد. در دهه ۷۰ آرزوی شهید آوینی این بود که حکومت به مردم سیستان و بلوچستان توجه داشته باشد. آخرین مستندی که من ساختهام، «من هامونم» است. به واسطه این مستند در جریان اتفاقات سیستان و بلوچستان قرار گرفتم. اینهایی را هم که در ادامه میگویم حاصل تجربههای آن مستند است. در دهه ۷۰ پروژهای به نام «نیم لوله» در سیستان اجرا میشود. این پروژه میخواست آب را به مزارع برساند. آمدند سرتاسر سیستان را دکلهای یکمتریای زدند که روی آن لولههای نصفه وجود داشت. ۱۲۰۰ میلیارد تومان هزینه این نیم لولهها شد. در این نیم لولهها آب ریختند و دیدند که مصرف آب به شدت زیاد شد. متوجه شدند که آبها تبخیر میشود. نیم لولهها را از دور خارج کردند. الان ۳۰ سال است که یک قطره آب درون نیم لولهها نرفته است. بعد پروژه دیگری به نام پروژه «۴۶۰۰۰ هکتاری» را کلید زدند. گفتند که ما باید زمینهای کشاورزی سیستانیها را توسعه دهیم. سرشماری کردند و فهمیدند ۴۶۰۰۰ خانواده آنجا حضور دارد. گفتند ما به هر خانواده یک هکتار زمین کشاورزی میدهیم. آب را هم نه با نیم لوله بلکه با تمام لوله میکشیم و سر مزرعه به آنها تحویل میدهیم. این پروژه با بودجه ۸۵۰ میلیون دلار که تقریباً حدود ۷۳۰۰۰ میلیارد تومان میشود اجرا شد. حتی یک روز، یک قطره آب درون لولهها نرفت. بعد پروژه دیگری به نام «آبهای ژرف» را اجرا کردند. ۱۵۰۰ میلیارد تومان هم هزینه این پروژه شد. باز هم یک قطره آب بالا نیامد. پروژه دیگری را شروع کردند که هنوز تمام نشده است؛ پروژه انتقال آب از عمان به زابل. ۱۵۰ هزار میلیارد تومان هزینه این پروژه است. قرار است ۴۰ میلیون متر مکعب آب به زابل انتقال دهد در صورتی که میزان نیاز مردم آن منطقه ۳۰۰۰ میلیون متر مکعب است. اینها قصههای جدید سیستان است. آوینی اینها را چگونه روایت میکرد؟ با یکی بود یکی نبود اینها روایت میشود؟ اگر به این نتیجه رسیدیم که باید قصههای شکست داشته باشیم، قصههای گندکاریهای خودمان را داشته باشیم و از این قصهها درس بگیریم باید راهی برای روایت اینها پیدا کنیم. من میگویم عکس شهید آوینی بر روی دیوار اتاق من است و من به او احترام میگذارم اما او مالِ زمانه خودش است. جامعه ما خیلی پیچیدهتر از آن زمان است. ما الان به راویان زشتی و جهنم نیاز داریم. چگونه اینها را روایت کنیم اما دلِ ما خالی نشود و امید خود را از دست ندهیم؟ ما باید به آوینی احترام بگذاریم اما او راوی زمان خودش بود. حکمرانی ما خیلی پیچیده است و روایت متفاوتی را میطلبد. من هنوز ندیدم که ما بتوانیم به ادبیاتِ روایتِ شکست دست پیدا کنیم.
زارعی، دبیر نشست، در ادامه جلسه گفت: دور اول صحبتها به پایان رسید. در دور دوم عزیزان نظر خود را در مورد سخنان دیگر دوستان بیان کنند. میخواهیم از اینجا به نسبت جهان مستند پس از آوینی و او بپردازیم. بنده قائل هستم که پیچیدگی جامعه در زمانه شهید آوینی هم وجود داشته و اینگونه نیست که بدویت زمانی بخواهد نوع انتخاب مستندساز را تغییر دهد. این انتخاب مستندساز است که در چه جهانی روایت خود را سامان دهد. البته در زمینه مستندسازی پیچیدگی بیشتر شده است؛ چه در نهاد تولید، چه در عرضه و بازار مستند، چه در تکثر جشنوارهها، سیاستگذاریها و فناوری و تکنولوژیهای جدید.
آرین طاهری، پژوهشگر و نویسنده، به بررسی صحبتهای کمیل سوهانی پرداخت و در این رابطه گفت: من با دبیر نشست جناب آقای زارعی همعقیده هستم. بنده قائل نیستم که انقلاب اسلامی جامعه ایران را یک دور صفر کرد به این معنا که مسائل ما به یک بدویتی رفت و همه چیز ساده شد. حداقل به گواه مستندهایی که در همان زمانه شهید آوینی ساخته شدهاند و به مسائل دیگری چون کودکان کار، اجارهنشینی در شهرهای بزرگ و… میپردازد، میتوان سادگی مسائل آن زمان را زیر سؤال برد. آن موقع هم پیچیدگی مسائل اجتماعی وجود داشته است. حالا شاید دسترسی کمتر بوده و رسانهها پویایی حالا را نداشتند اما به نظر بنده انقلاب اسلامی در سرشت پیچیده مسائل اجتماعی تغییری ایجاد نکرد.
او ادامه داد: اینکه گفتم مسئله شهید آوینی اصلاً این نیست که به سمت روایت شکست برود، منظورم این است که اگر او امروز هم بود چیزی در ایران یا به قول آقای سوهانی در یمن پیدا میکرد تا روایت فتح دیگری بسازد. اصلا کارویژه این آدم این است که جهان آرمانی را خلق کند تا ما بتوانیم به واسطه آن جهان آرمانی حرکتمان بر روی زمین واقعگرایی را تنظیم کنیم. به نظرم کار شهید آوینی ساختن تصویری زیبا و بهشتی است. این کار هر فیلمسازی نبوده است و یکی از دلایل یگانگی او همین است. هر فیلمسازی در دوران پسا انقلاب اسلامی این وضعیت را متوجه نشده است. چه فیلمسازهایی که قبل از انقلاب و چه آنهایی که بعد از انقلاب کار خود را در زمینه مستند شروع کردهاند، لزوماً اینقدر خوشبین نیستند. شهید آوینی شخصیت یگانهای است که ای کاش بتوانیم او را بازتولید کنیم. اتفاقا وسط این شرایط، خوب است ما راوی بهشت از جنس آوینی داشته باشیم. به نظرم روایت جهنم و روایت شکست را باید به چهره دیگری بسپاریم. فرمول شهید آوینی آن فرمول نیست. فکر میکنم هر چهار نفر ما همنظریم که اساساً در گفتمان مدعی دفاع از ارزشهای انقلاب اسلامی هیچ چیزی شبیه شهید آوینی نمیتوانیم پیدا کنیم. شاید تا حدی «خنجر و شقایق» آن روح را داشته باشد.
طاهری در ادامه بیان داشت: من معتقدم نگاه شهید آوینی نیازمند بازتولید است. یعنی اینکه بتوانیم امتزاجی از واقعگرایی و آرمانخواهی را شکل دهیم و با آن فیلم بسازیم؛ در هر زمانهای، در هر مقطعی و با هر شرایطی. به نظرم آن راویِ جهنم را به دلایل تاریخی نداشتیم و نداریم. به این سادگیها هم نمیتوانیم داشته باشیم. مگر اینکه اتفاق خاصی در شاکله نظام رسانهای کشور بیفتد. چون یک مدیریت متمرکزی روی نظام رسانهای داریم و این مدیریت متمرکز به ازای هزینهای که میکند، یکسری تیکهایی باید بزند و به نظر بنده روایت جهنم در این فضا جایگاهی ندارد. ما در جهان هم روایت شکست داریم. به طور مثال خوشههای خشمِ جان فورد هم روایت شکست است اما انسان آرمانی را اتفاقاً میسازد. اصلاً آدمها را جانی و دزد نشان نمیدهد. انسانها فضیلتمند هستند. ما حتما به روایت شکست نیاز داریم اما کار یک آدمی مثل آوینی نیست. ما هم مستندسازی از جنس آوینی میخواهیم و هم مستندسازی مانند پیر لورنتز در آمریکا که روایت شکست میکند و این دو نافی همدیگر نیستند.
داوود مرادیان در ادامه نشست مطرح کرد: شهید آوینی اگر امروز بود و قرار بود راوی شکست باشد، وارد سینمای داستانی میشد. به این علت که وقتی کسی با آن تفکر فلسفی میخواهد در سینمای مستند ورود کند، یا تبدیل به شخصیت غرغرویِ سیاهنما متهم میشود یا به یک مالهکش تشریفاتی. امکانِ خلق اسطوره دیگر برای او اتفاق نمیافتد. آوینی راویِ اسطوره است. حاج بخشیای که شهید آوینی روایت میکند، دهنمکی هم روایت میکند، دهنمکی با او زیست داشته و شهید آوینی نداشته، نماهایی که آوینی روایت میکند زمین تا آسمان تفاوت میکند. به نظرم او وارد سینمای داستانی میشد. شهید آوینی به شدت به صورت متناقض فورد و هیچکاک را ستایش میکند. این مطلب متناقض با آوینی است. او هم نفی تکنیک میکند و هم فورد و هیچکاک را تمجید میکند. در عین حال آوینی به شدت ایدئولوژیک است و عجیب است که آدمهای ملیگرایی چون فورد و هیچکاک را ستایش کند.
اینهاتناقضهای درونی سید مرتضی آوینی است که ما سعی کردیم در هالهای از قدیسانگاری از آن فرار کنیم. به نظرم عبورِ از آوینی اینجا باید محقق شود. آوینیزم یعنی حرکت به سمت خلاف آمد عادت. شهید آوینی سفرهدار نبود. او در ذهن ما به این شکل است که اگر زنده بود یک سفرهداری بود که بیشتر به درد اصولگرایان مقیم مرکز میخورد. شهید آوینی اگر بود اتفاقاً میآمد پشت کمیل سوهانی و میگفت برو تجربه کن.
او در ادامه گفت: اینکه بگوییم شهید آوینی اگر بود باید به یمن میرفت، البته به نظرم حتماً الان یمن بود، اما آن آخرین مقاتله ما با اسلام آمریکایی است، بازنمایی اقتصادی دارد. یعنی آوینی اگر بود اتفاقاً حتما یا خودش یا زیر مجموعه او در روایت فتح کارهایی که آقای سوهانی میگوید را انجام میداد. یعنی او آن سیاهنمایی اقتصادی را داشت حتی اگر شده ببرد و آن را جلوی مقام معظّم رهبری بگذارد. چون فرزند زمانه خودش بود.
این مستندساز در ادامه اظهار داشت: به نظر من حتی تعویق معنا برای آوینی موضوعیت داشته است. اینکه اینقدر بر کلمه حقیقت و واقعیت پافشاری میکند برای این است که نمیخواهد درگیر تعویق دریدایی شود. شهید آوینی میگوید یک غایت هست و ما دور آن میچرخیم؛ خیلی ابنعربی طور. اصلاً اینقدر شهید آوینی، ابنعربی زده است که اسم آن مجموعه را روایت فتح میگذارد. فتوحات مکیه از کجا در میآید؟ مگر فتح اتفاق میافتد؟ یک آدمی در مکه و دمشق مجلداتی را در تبیین اسماء الهی نوشته است. فتوحات مکیه است که روایت فتح میشود. اصلاً او به دنبال پیروزی نیست. بسیاری از روایتهای او اتفاقا روایت شکست است. سقوط خرمشهر که ۶ قسمت است، روایت شکست است. از آن روایت شکست، شما فتح را استخراج میکنید و این فتح، پیروزی فیزیکال نیست. کاملاً دست یازیدن به یک اسم جدید است.
کمیل سوهانی، مستند ساز، در ادامه نشست گفت: من همچنان باور دارم که ما به راوی و قصهگو نیاز داریم و معتقدم که پیچیدگی موقعیتهای حکمرانی در امروز کشور ما اصلاً قابل مقایسه با ۲۰ یا حتی ۱۰ سال پیش نیست. هر چقدر هم که پیش میرویم این پیچیدگی بیشتر میشود. مستندساز یکی از راویان جامعه است. به عنوان یکی از راویان جامعه باید بتواند به این توانمندی و این فرم دست پیدا بکند که اینها را هم روایت بکند. چند هفته پیش یک موقعیت حکمرانیِ بسیار پیچیده و جذاب پیش آمد. من خیلی به این موقعیت فکر میکنم. حضرت آقا گفتند که من نشستم، رئیس جمهور آمده است، صحبت کردیم و با هم گفتیم که یکسری شرکت که نیمه دولتی هستند، ارز به دست میآورند اما وارد کشور نمیکنند. منِ رهبر و تو رئیس جمهور حریف آنها نمیشویم، چه کار کنیم؟ بگوییم یک نیروگاهی یا جادهای بسازند. برو ببین جاده میسازند. بعد از چند ماه، جاده ساختند؟ بذار گزارشها را بیاورم. گزارشها را آوردند. پوچ و مهمل. این خیلی پیچیده است. من مستندساز باید راهی برای روایت این پیچیدگی که به هیچ عنوان ده سال پیش نبوده است پیدا کنم.
او افزود: من همچنان معتقدم که ما به یک جعبه ابزار عبور از جهنم نیاز داریم. جعبه ابزار آوینی جعبه ابزاری نیست که ما را از جهنم عبور دهد و به بهشت برساند. چون مسیر انقلاب اسلامی مسیرِ عبور از جهنم است. وقتی حضرت امام تصمیم گرفت نهادهای مدرن را حفظ کند تصمیم گرفت از دل جهنم رد شود. ما مدرنیته را پذیرفتیم، یعنی جهنم را پذیرفتیم. در جهنم زندگی میکنیم. یکسری تضادهایی داریم، این تضادها را روایت کنیم یا نکنیم؟ با چه ابزاری باید روایت کنیم؟ با چه فرمی روایت کنیم؟ تنها راهی که من میبینم تجربه است؛ همان کاری که شهید آوینی کرد. او میگوید خیلی اذیت میشدم که فلان واقعیت را چگونه باید نشان دهم. انصافاً در اوج اتقان و زیبایی کار خود را کرد. پای میز تدوین عرق ریخته و روایت خود را درآورده است. اصلاً رسانه چیزی جز تجربه نیست، چیزی جز سعی و خطا نیست.
او در پایان با جمعبندی سخنان خود گفت: بنده یک اصطلاحی دارم و میگویم ما نیازمند راویان صبر هستیم. ما باید روایت صبر بسازیم؛ با آن تعریف قرآنی از صبر. در آیه ۲۵۰ سوره بقره میفرماید: «رَبَّنَا أَفْرِغْ عَلَیْنَا صَبْرًا وَثَبِّتْ أَقْدَامَنَا» در اینجا صبر نسبتی با حرکت و قدم برداشتن دارد. چگونه میشود در حرکت باشی اما صبر کنی، سختیها را ببینی اما نا امید نشوی. در جای دیگری از قرآن هست که «اصْبِرُوا وَصَابِرُوا وَرَابِطُوا» صبر کنید؛ صبر فردی و صبر جمعی، و رابطو؛ چگونه میشود که شکستها را روایت کنیم اما همبستگی اجتماعی ما از هم پاشیده نشود؟ خیلی هنر میخواهد. خیلی سخت است. خیلی تجربه میخواهد. خیلی دست باز گذاشتن میخواهد. جنسِ مدیران فرهنگی ما از جنسی است که چرخ را از نو اختراع میکنند و این باعث میشود که دانش انباشته نشود. دانش دستیابی به چنین روایت صبری که میگویم از جنس دانش انباشته است و اگر دانش مبتنی بر تجربه در رسانه نداشته باشیم به فرم نمیرسیم.
در پایان احمدرضا زارعی مستندساز و دبیر نشست با بیان اینکه آوینی روایتگر یک منازعه و جنگ بود، گفت: آوینی چون نگاهی به آسمان داشت و به دنبال حقیقت بود، به تعبیری، هم روایت فتح و هم روایت شکست را انجام میداد. طبیعیست که ما به دنبال این نیستیم که بخواهیم آوینی دوم و دیگری باشیم. هر فرد ما با توجه به تجربه، تاریخ زیسته و نوع مواجهه با جهان پیرامون و مشاهداتش با آن، بتوانیم یک اثر وضعی را در جهان بگذاریم. این نوع زیست امکان خلق روایتی نو و حقیقی و واقعی از جهان را میدهد.
ثبت دیدگاه