جهان پهلوان
نشست «جهان پهلوان» با محوریت جستارهایی در دیدار با حاج قاسم سلیمانی در آینه حکمت و علوم انسانی
نشست «جهان پهلوان» با محوریت جستارهایی در دیدار با حاج قاسم سلیمانی در آینه حکمت و علوم انسانی
نشست «جهان پهلوان» با محوریت جستارهایی در دیدار با حاج قاسم سلیمانی در آینه حکمت و علوم انسانی یکشنبه ۲۰ بهمنماه توسط پژوهشکده فرهنگ و هنر اسلامی با همکاری بسیج دانشگاه تهران در سالن شهید رجببیگی دانشکده فنی دانشگاه تهران برگزار گردید.
در ابتدای این نشست کوروش علیانی مجری تلویزیون و پژوهشگر حوزه زبانشناسی، ارائه خود را با موضوع «از روایتها تا شمایلها، مورد سردار شهید سلیمانی» عنوان کرد. او ضمن تاکید بر ابعاد زبانشناسی بحث گفت: روایت یک روند شناختی و زنجیرهای از تصویرهاست که در مغز افراد شکل میگیرد. حافظه افراد دارای دستهبندیهای گوناگونی است. حافظه رویدادی یکی از این انواع است که هرآنچه روی میدهد به شکل تصویر در این حافظه ذخیره میشود. حتی آنچه روی نداده و در ذهن ما تصور میشود نیز در این حافظه ذخیره میگردد. همچنین خوابهای ما نیز در این بخش قرار می گیرد. ذیل عملکرد این حافظه تعدادی از تصاویر پشت سرهم با شرطی که آخرین تصویر به سایر تصاویر معنا میدهد، به نخ تسبیح کشیده میشود.
او در ادامه با تاکید بر شکلگیری روایت در مغز انسان تصریح کرد: روایت کاملا فردی است. روایت ما از روایتهای شخصی و تصویری شروع میشود، قاببندی و حذف و حک و اصلاح شده و در نهایت به روایت روندی میرسد. در کنار این روندی شدن تبدیل روایت فردی به اجتماعی تغییر نیز محقق میشود. ضمن حرکت از تصویر به مفهوم، روایتهای ناخواسته نیز حذف و روایت گروهی ساخته میشود. از اینروی رسیدن به کلونیهای روایتی منجر به ساختن تک شمایل میشود. بنابراین قاسم سلیمانی فردی بود که زندگی کرد و ما هرگز با وی مواجه نبودیم حتی کسانی که از نزدیک او را دیدند، در جامه او زندگی نکردند و از زندگی او خبر ندارند. قاسم سلیمانی روایتهایی بود که در مغز ما،در جامعه ما شکل گرفت و کلونیهایی از روایت شکل داد و در نهایت تبدیل به شمایل و آیکون شده است. از این پس برای جلوگیری از به سوی مرگ رفتن جامعه باید به فکر قاسم سلیمانی بعدی باشید نه به فکر نوشتن کتابهایی درباره حقیقت قاسم سلیمانی.
در ادامه نشست اسماعیل فراهانی پژوهشگر حوزه جامعهشناسی اقتصادی وتوسعه نیز با عنوان «اخلاق فتوت و روح سرمایهداری» ضمن اشاره به یادداشتی که در سال نود با عنوان «شهید تهرانی مقدم دستور کار جدید علوم انسانی در ایران» نوشته بود گفت: امروز که ما در سال ۱۳۹۸ و در این لحظه قرار داریم، تا حدودی وضعیت تغییر کرده است. مسئله امروز ما فراتر از دفاع از خود دفاع از دیگری مظلوم است. اکنون ما باید این لحظه جدید را توضیح دهیم؛ که بخشی از این لحظه جدید متوجه غرب است. وجه نقد طلبانه که نیازمند توضیح و تبیین بود آشکار است به نحوی که جنگ سرد ایدئولوژیک، جای خودش را به جنگ اقتصادی داده که اساسا غیرایدئولوژیک است. و این مناسبات جهانی است که همه درگیر آن هستند و گویا نمیتوانند از آن فرار کنند. نه تنها در روابط بین الملل بلکه در درون کشورها نیز این بن بست وجود دارد.
مجموع اتفاقات نشان میدهد که صورتهای عقلانی که این نفعطلبی را مهار کرده بود و مشروعیتی به آنها داده بود با بحران مواجه شده است. حتی در منطقه نیز ترامپ مسئله فلسطین را با معامله حل میکند و کل صحنه را به ذینفعان تقسیم کرده و سهم آنها را تعیین میکند. در چنین شرایطی چیزی که میتوانست مردم منطقه را از این بنبست رها کند و در تمام مدت بازی را به هم زده و به جایی رسانده که کسانی که همیشه دست به اسلحه بودهاند دست به جیب شوند، ایران و قاسم سلیمانی است. در این لحظه است که قاسم سلیمانی مردم و سیاست را دوباره روی صحنه میآورد و تمام امور جهانی را که اسیر سیاستزدایی است، رنگ و بوی سیاسی و انسانی میدهد.
او همچنین ادامه داد: در این شرایط که جریان رقیب فتوت را به اخلاق فردی و نظم اجتماعی سوق میدهد ما شاهد پدیدهای بودهایم که بدون ملاحظات مادی از حقوق دیگران دفاع کرده است. علت عدم درک لحظه قاسم سلیمانی برای بنده بهانهای است که بگویم بسیاری از لحظات قبل را هم نفهمیدیم. اصلی که مردم را به صحنه میآورد باید در تمام تاریخ قابل ردیابی باشد. در واقع اگر شما این حضور را دیدید، عنصری در درون مردم مدتها وجود داشته که این در درون قاسم سلیمانی متجلی شده و مردم خودشان را در صحنه نشان دادند.
علوم اجتماعی ما عمدتا این صحنه را پاک میکند. ایده این علوم اجتماعی نیز نظریه انتخاب عقلانی و صورتی از جامعهشناسی تاریخی است که میگوید ما همه در مسیر گذار هستیم. این علوم اجتماعی نمیتواند این صحنه را بفهمد و از اینروی از این صحنهها عبور میکند. و با این کار میان ما و فهم ما از خودمان شکاف ایجاد میکند. حتی آنهایی که سعی کردند با نگاه مثبت پهلوان را بفهمند و خوانشی از آن داشته باشند، بازهم به دنبال بازسازی چیزی هستند که در غرب بوده است. جا دارد که ما بازگردیم و فتوت و پهلوانی را به عنوان ایدهای که در تاریخ ما جریان دارد و میتواند در فرهنگ، سیاست و سایر امور خودش را نشان بدهد، دوباره مورد گفتگو قرار دهیم. علوم اجتماعی ایرانی باید سعی کند فتوت را درک کند تا بتواند اکنون را بفهمد و جهان خودش را معنادار کند و الا عقب میماند.
از دیگر ارائه کنندگان این نشست هما یزدانی برنامهساز تلویزیونی و پژوهشگر حوزه فلسفه علم وفناوری بود که با عنوان «پهلوان و اخلاق مراقبتی» ضمن اشاره به خاطراتی از شهید قاسم سلیمانی گفت: اخلاق مراقبت نوعی نظریه اخلاقی است که در مقابل و به عنوان بدیل سایر نظامهای اخلاقی دیگر که پیش از این بودهاند و مردانهتر به نظر میرسند، مطرح شدهاست. دیدن آدمهایی همچون سردار سلیمانی که فضیلت مراقبت را به عینه نشان میدهند و راز ماندگاری و محبوبیتشان است بسیار جذابیت دارد. به ویژه اینکه این مثال نقضی است برای دیدگاهی که این اخلاق مراقبتی را خاص خانمها میداند.
یزدانی در توضیح نظریه اخلاق مراقبتی تصریح کرد: این رویکرد در عرض نظریات اخلاقی وظیفهگرا و نتیجهگرا قرار گرفته و انتقادی دارد که؛ تاکنون نظامهای اخلاقی و تحلیلهای مراحل رشد اخلاقی آدمها، این پیش فرض را دارند که رفتار تراز رفتار مردان است و براساس آزمایشهای انجام شده بر مردان مراحل رشد اخلاقی ترسیم شده است. برهیمن اساس پاسخهای خانمها طبق استاندارد مردانه در مراحل رشد پایینتری قرار میگیرد. برای کسی که اخلاق مراقبتی دارد آنچه مهم است صرفا نیازردن دیگری نیست بلکه کمک کردن به دیگری نیز اهمیت مییابد و از یک حس صرف عاطفی فراتر رفته و بحث شناختی نیز مطرح میگردد.
او ضمن اشاره به ترجمه دیگری از اخلاق مراقبتی تحت عنوان پرواداری گفت: ما در تقوا متوجه مراقبت از دیگری نیستیم در حالی که میتوان تعبیر وسیعتری از تقوا ارائه داد و در کنار خودنگهداری، دیگرنگهداری هم لحاظ شود و ادبیات دینی نیز میتواند این موضوع را حمایت کند. سخنی از حضرت علی (ع) است که میفرمایند: «التقوی رئیس الاخلاق» در تشابه با این موضوع، ما در نظریههای اخلاقی، اخلاق مراقبتی را به عنوان اخلاقی فضیلتگرا و فضیلتی مادر میدانیم که سایر ساختارهای اخلاقی از آن نشات میگیرد. این پروا و رعایت حریم علاوه بر سلوک شخصی در میدان جنگ نیز بسیار مورد توجه شهید سلیمانی قرار داشت و به نظرم این مسئله ظرافتهایی است که وی را از آدمهای دیگر و پهلوان را از قهرمان جدا میکند.
فرید مدرسی روزنامهنگار حوزه دینی عراق نیز از دیگر سخنرانان این نشست بود که با عنوان «قاسم سلیمانی به مثابه سیستم پیچیده» به ارائه خود پرداخت. او ضمن اشاره به اهمیت شهید سلیمانی به عنوان نماینده ایران در منطقه گفت: بعضی از افراد فراتر از نهادی که درآن مسئولیت دارند، شخصا هم دارای سیستم هستند. رهبری را به مثابه سیستم کلان کشوری در نظر میگیرم و معتقدم آیتالله خامنهای غیر از جایگاه رهبریشان، خودشان سیستم پیچیدهای هستند. سیستمی که فراتر از جایگاه فرد میتواند موثر باشد، آن جایگاه را تقویت کند و سیاستهای آن را به خوبی پیش ببرد و این سیستم پیچیده درباره رهبران بزرگ منطقه و در تاریخ وجود دارد. من اعتقاد دارم فراتر از نهادهایی که رهبری را کمک میکنند برای اداره کشور و پیاده کردن سیاست کلان نظام، بعضی اشخاص سیستمهایی هستند که ایشان را یاری میرسانند. خود آیتالله خامنهای نیز سیستم هستند. سردار سلیمانی یکی از این سیستمهای پیچیده بودند که توانستند در روابطشان، رهبری و سیستم رهبری را تقویت کنند.
او همچنین افزود: من معتقدم برعکس تواضعی که آقای سلیمانی داشتند و میفرمودند سرباز رهبری هستند، اینطور نبود. ایشان فراتر از سرباز و فرمانده عمل میکردند و تحت فرمان مستقیم رهبری نبودند. بلکه آقای سلیمانی به مثابه یک خرده سیستم به سیستم اصلی فکر و نظر میدادند و نوعی رابطه دوسویه و همزیستی فکری بین سیستم اصلی و خرده سیستم برقرار بود. این خرده سیستمها فراتر از جایگاه نهادیشان در کمک به رهبری در اداره کشور، بازسازی گفتمانی سیستم کلان (آیتالله خامنهای)، ارائه استراتژی، مشخص کردن هدفهای کلان کشوری، ارائه راهکار و تاکتیک را در تعامل دوسویه محقق میکنند. در واقع این سیستمها فقط در ارائه فکری رهبری را همراهی نمیکند بلکه در ارائه استراتژی و راهکار و حتی گاهی در عرصه عمل نیز وارد میشوند. و از این روی سلیمانی دقیقا نمونه این موضوع بود. اگر سخنرانیهای آیت الله خامنهای را در دهه هفتاد دنبال کنید متوجه کلیت این هدف گذاری، نقشه راه و….میشوید. امریکاییها به خصوص در چند ماه اخیر این موضوع را به خوبی متوجه شدند و دیگر نوک حمله سیستمهای غربی، به خصوص امریکایی و ترامپ از رئیس جمهور و … فراتر رفته و متوجه رهبری است.
او همچنین در تبیین شباهت شهید سلیمانی و رهبری تصریح کرد: شهید سلیمانی همچون سیستم اصلی کاریزما دارد، انقلابیگری برایش بر همه چیز ترجیح داشته، برعکس برخی نهادها و جریانات کشور و در تشابه با رهبری حزبیگری برای وی اهمیتی ندارد. در واقع برای رهبری و سردار سلیمانی به عنوان دو نمونه سیستم پیچیده کلان کشوری، مباحث انقلابیگری و حفظ نظام بر مباحث اصولگرایی و اصلاحطلبی ترجیح دارد. همچنین آنها در مباحث اقتصادی به شدت سالم هستند و تشخیصهای دقیق و بسیار بلند نظرانهای دارند. بنابراین باید اولا این سیستمها را تقویت کنیم، ثانیا نسبت به هرجایی که به این سیستمها ضربه میزنند به شدت واکنش نشان بدهیم. در واقع بنده در این وضعیت حتی انتقاد به رهبری را صلاح نمیدانم و هرکس دانسته یا نادانسته در این زمین بازی میکند در واقع در حال بازی کردن در زمین دیگری است.
مصطفی زالی عضو هیئت علمی گروه فلسفه دانشگاه تهران در ارائه خود با عنوان «ایدئالگرایی در جهان غیرایدئال: تاملی فلسفی در جهانوطنگرایی توحیدی» ضمن اشاره به آیه ۴ سوره صف گفت: در این فرصت با نظر به دوگانه رئال- ایدئال ابتدا مقصود از مقاتله در سنت اندیشه اسلامی را توضیح میدهم و سپس نشان میدهم که چرا در جهان رئال تحقق امر ایدئال وابسته به جهاد در راه خدا است.
او با اشاره به دو دسته نظریه رئالیستی و ایدئالیستی در حوزه روابط بینالملل افزود: در حالیکه رئالیستها عاملان اصلی در روابط بینالملل را دولتها میدانند که تنها به امنیت خود نظر داشته و برای حفظ منافع ملی و مناقشه برای قدرت عمل میکنند، ایدئالیستها بر حاکمیت هنجارهای اخلاقی تاکید دارند. برمبنای نگاه رئالیستی عرصه حاکمیت ملی عرصه مرجعیت قانون است، در حالیکه عرصه بینالمللی، عرصهای فاقد هرگونه حاکمیت قانون است که همواره در معرض تعارضات بالقوه میان دولتهاست. یعنی حتی اگر بتوان در عرصه ملی و در مناسبات میان شهروندان یک جامعه، از حاکمیت قواعد اخلاقی سخن به میان آورد، در عرصه جهانی باید بر مبنای بسط قدرت نگاهی دیگر داشت. از این رو دوگانهای شکل میگیرد که یک سوی آن تاکید بر جنگ برای حفظ منافع ملی است و سوی دیگر آن تاکید بر صلح و یا به عبارتی تاکید بر گفتمانهای اخلاقی دارد. تاکید بر صلح جهانی را میتوان نوعی نگاه آرمانشهرگرایانه محسوب کرد.
او همچنین ادامه داد: یکی از اقسام بسیار خاص ایدئالیسم در عرصه روابط بینالملل، نگاه جهانوطنی است. برمبنای این نگاه تمام ابنای بشر مستقل از وابستگی سیاسی، شهروندان یک جامعه واحد هستند. از این رو نه تنها باید به فکر حاکمیت هنجارهای اخلاقی در روابط بینالملل بود که فراتر از آن رفع ظلم از تمام ابنای بشر یک وظیفه اخلاقی است. از این رو میتوان مرحله نهایی ایدئالیسم را در عرصه روابط بینالملل نگاه جهان وطنگرایانه دانست که نه تنها بر حاکمیت اخلاقی بر روابط میان ملتها تاکید دارد که فراتر از آن، انسانها را شهروندان یک جامعه واحد دانسته و سعی در گذار از مرزهای ملی دارد.
ولی در برابر هر نگاه ایدئالیسیتی میتوان این پرسش را مطرح کرد که در وضعیت غیرایدئال وظیفه انسان چیست؟ به نظر می رسد که مقاومت پاسخی واقعگرایانه برای تحقق امر ایدئال باشد؛ رفع ظلم از ابنای بشر در جهانی که نمیتوان برمبنای گفتمانهای اخلاقی از حق انسان دفاع کرد.
زالی با اشاره به آیه ۴۰سوره حج تصریح کرد: تحقق ایدئالی به نام پرستش خداوند و بندگی و شکلگیری جامعه توحیدی بدون مقاومت و ایستادگی ممکن نخواهد بود. تجربه تاریخی بشر نیز حاکی از آن است که دعوت انبیای الهی هیچگاه بدون مقاومت گروههای ذینفوذ و قدرتهای شیطانی نبوده و پیامبران الهی همواره در راه بسط کلمه توحید به مقاتله برخاستهاند. از اینروی تحقق نگاهی جهانوطنی در عرصه واقعیت جز از طریق جهاد در راه خدا میسر نیست.
سیدجواد میری جامعهشناس و عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی نیز از دیگر ارائه کنندگان نشست «جهان پهلوان» بود که ضمن اشاره به زمان و مکان تولد و شهادت سردار سلیمانی گفت: تبدیل شدن یک فرد روستایی به نفر دوم یا سوم ممکلت امر قابل توجهی است که شاید بتوان گفت در دیگر کشورها عمدتا غیرممکن بوده و البته گویای نکاتی درباره جامعه ایران است.
براساس دیدگاه شهید مطهری از جهت دیالکتیک میان جاذبه و دافعه چهار دسته افراد وجود دارند. در نوع اول ما با افرادی روبه رو هستیم که نه جاذبه دارند و نه دافعه، نوع دوم افرادی هستند که جاذبه دارند ولی دافعه ندارند و تیپ سوم شخصیتی است که دافعه دارد ولی جاذبه ندارد و از نظر ایشان ناقص هستند . آقای مطهری در نهایت گروه چهارمی را هم معرفی می کند که هم جاذبه دارند و هم دافعه به سخنی دیگر آنها صاحبان مرامی هستند و در چارچوب مرام خویش حرکت میکنند. هم دوست سازند و هم دشمن ساز، هم موافق پرور هستند و هم مخالف پرورو. البته نوع چهارم خودش به سه دسته تقسیم می شود. که گروه اول دافعه و جاذبه قوی دارند، گروه دوم با دافعه و جاذبه ضعیف هستند و گروه سوم جاذبه و دافعه بینابینی دارند. در خوانش شهید مطهری افراد با شخصیت کسانی هستند که هر دو بعد مذکور در آنها قوی باشد. و این به نیرومندی پایگاههای ایجابی و سلبی در روح آنها بستگی دارد.
میری جهت سنجش این نیروی ایجابی و سلبی مفهوم سهبعدی را از شهید مطهری مطرح کرده و افزود: برای این شخصیت هم دوستان مجذوب حاضرن جان خود را فدا کنند و هم دشمنان سرسخت برای از میان برداشتن وی حاضر به از دست دادن جانشان هستند. این مسئله تا جایی ادامه مییابد که پس از مرگشان قرنها این جذب و دفع در روحها باقی میماند و سطح وسیعی را اشغال میکند. البته آقای مطهری براین باور است که اینگونه جذب و دفع سه بعدی، مختص اولیا و انبیا است و ایدئال تایپ شخصیت دو نیرویی همان مولای متقیان حضرت علی (ع) است. مسئله بنده نسبت شخصیت آقای سلیمانی با تقسیمبندی مذکور است.
او همچنین با اشاره به صحبت شهید سلیمانی درباره در نظر گرفتن جامعه به عنوان خانواده خودشان، گفت: این ایده جامعه به مثابه خانواده و رفتار مسئولانه نسبت به اعضای خانواده نکته قابل تاملی در دیدگاه سردار سلیمانی است.
درباره وطن دیدگاههای متفاوتی مطرح است که میتواند پیوندی داشته باشد با ابعاد نظامی و بین المللی سپاه قدس؛ در این دستهبندی وطن به مثابه امپراطوری، ملت-دولت، امت و حرم مورد نظر است. دیدگاه امپراطوری تقریبا بیمعنا شده، رویکردی که ما با آن انس گرفتهایم وطن به مثابه دولت- ملت است. اما بعد از انقلاب رویکرد وطن به مثابه امت نیز مطرح شدهاست ولی در ابتدای انقلاب، با شروع جنگ و حضور کشورهای اسلامی در مقابل ایران نشان داده شد که رویکرد وطن به مثابه امت اسلامی حداقل با وضعیت موجود جهان اسلام محقق نمیشود. آرام آرام ایده وطن یا جهان زیستِ تمدن شیعی به مثابه یک امکان یا فرصت جهت انسجام داخل و کسب قدرت در خارج از مرزها تحت عنوان مدافع حرم مطرح شد.
دستهبندی مذکور شاید بتواند ابعاد نظامی و بینالمللی سپاه قدس در استراتژی نگاری سردار سلیمانی را برای ما تا حدودی آشکار کند. البته این استراتژی به تنهایی و منفک از دیدگاه آیتالله خامنهای قابل درک نخواهد بود. آقای خامنهای نه در کسوت مقام معظم رهبری در ساحت اجرایی بلکه به عنوان یک فرد که رویایی درباره آینده ایران دارد تقسیم بندی نظری را ارائه میدهد. او میگوید: حرکت اسلامگرایی دارای پنج کلان مرحله است؛ ۱.انقلاب اسلامی، ۲.نظام اسلامی، ۳.تشکیل دولت اسلامی، ۴.تشکیل کشور اسلامی و ۵.تشکیل دنیای اسلامی. با توجه به واقعیات منطقهای و جهانی و استراتژی قدرتهای فرامنطقه ای ایجاد دنیای اسلامی در حال حاضر ممکن نیست و ایده وطن به مثابه حرم جزئی از استراتژی بینالمللی سپاه قدس به فرماندهی سردار سلیمانی بوده است. درک نقش سردار سلیمانی در داخل ایران، منطقه و عرصه بینالمللی، ربط وثیقی با تقسیمبندی پنج مرحلهای آیتالله خامنهای دارد و ایده وطن به مثابه حرم میتواند فضایی را ایجاد کند برای گفتگو.
التبه می توان این سوال را مطرح کرد که این استراتژی مطلوب می باشد یا خیر؟!
سیدحسین شهرستانی مدیر گروه حکمت هنر پژوهشکده فرهنگ و هنر اسلامی از دیگر سخنرانان این نشست بود که در ارائه مطلب خود با عنوان «خرد پهلوان و جستجوی نجات در بحران» گفت: مفهوم جهان پهلوان انتخابی است که ما میتوانیم به مثابه جایگزین تعبیر ابرمردِ نیچه یا قهرمان در فرهنگ اروپایی داشته باشیم. تعبیری که برای بزرگمرد تاریخی خودمان که در واقع انسان کاملِ جهان ایرانی و اسلامی ما را حکایت میکند، تعبیر شایستهای است. این تعبییر هم جهات فرهنگ ملی و ایرانی و هم جهت سنت اسلامی ما را دربرمیگیرد. چون در طول دوره اسلامی ایران؛ فتوت، پهلوانی و جوانمردی در بافت فرهنگی ما حضور دارد و حتی فتوت و جوانمردی مهمترین خصیصه تاریخ اجتماعی و هویت اجتماعی به صورت فراگیر در ایران میباشد.
تعبیر جهان پهلوان به مثابه بزرگ پهلوان یک عصر که گویی مرد یک قرن و نجاتبخش یک دوران است که در شاهنامه رستم، سام و زال جهان پهلوان خوانده میشوند، در واقع کسانی هستند که ایده یک عصر، حقیقت یا فضیلت یک دورهای را حکایت و روایت میکنند. چنانچه فتوت تمام فضیلت در فرهنگ ماست و بلکه چیزی افزون برفضیلت به مفهوم ارسطویی و به مفهوم فلسفی کلمه است. بنابراین پهلوان واجد همه فضائل فرهنگی ماست و جهان پهلوان آن یگانه پهلوانی است که عصاره و چکیده فضایل عصر خودش است و این مفهوم همزمان یک مفهوم ملی و یک مفهوم جهانی است. پهلوان همزمان از مرز ملی دفاع میکند و بنابراین شخصیتی ملی است. چناچه رستم حافظ مرزهای ایران است. اما جهان پهلوان ماهیتی جهانی و عالمگیر دارد . چناچه رستم در شاهنامه از آمیزش نژادها و نسلها به بار نشسته است. مادر او به تواران و ضحاک میرسد، پدر وی به جمشید و ایران و اضداد را باهم جمع میکند. بنابراین آمیزهای از مرزمندی و فراروی از مرز است هم پاسدار مرز میباشد و هم از حقیقتی فرامرزی دفاع میکند.
شهید قاسم سلیمانی چنین شخصیتی است هم ما به او به مثابه شخصیت ملی افتخار میکنیم و هم میدانیم که قلمرو مالکیت و شعاع اثرگذاری شهید سلیمانی از مرزهای ملی ما و حتی مرزهای جهان اسلام فراتر رفته و قلمرو جهانی را دربرمیگیرد.من قائل به این هستم که پهلوان همزمان واجد دلاوری، جنگاوری و خردمندی است. رهبر انقلاب نیز به دو مفهوم شجاعت و تدبیر نیز اشاره کردند.
شهرستانی ضمن نقل جملهای از شهید سلیمانی مبنی براینکه «من به تجربه عرض میکنم که فرصتی که در بحرانها وجود دارد در خود فرصتها نیست. به شرط آنکه نترسیم و نترسانیم» گفت: این جمله که قاموس کردار و زیست شهید سلیمانی است، مشابهت زیادی با ایده هولدرلین دارد. اگر کمی تفحص کنیم این بینش حکمی روشنگر در دورانهای مختلف توسط خردمندان بزرگی مطرح شده است.
مثلا در یک افق عرفانی در دیدگاه شیخ محمود شبستری این پارادوکس فرصتِ در خطر و نجاتِ در حیات مطرح است؛ «سیاهی گر ببینی نور ذات است/ به ظلمت اندر او نور حیات است»
همچنین در حافظ و مفهوم رندبلاکش یا در ادبیات شرق دور یا خاور دور در مجموعه اوپانیشادها و دائو دِه جینگ هم این پاراداوکسها وجود دارد.
بنابراین سلیمانی به تجربه و شهود، آنچه خردمندان بزرگ تاریخ بیان کردند را به مثابه یک راه طرح میکند که همان تعبیر پارادوکسیکال خرابآباد حافظ است. براساس این بینش طریق حکمت و پهلوانی طریق بحرانخیز و خطیری است و از اینروی خلوت است. پس کسی که اهل حکمت و پهلوانی میباشد، واجد خلوت است. و این همه خصایص شهید سلیمانی است که در این منطق آشکار میشود. اساس خطر کردن پهلوان شجاعت مواجهه با نیستی و مرگ است و در سنت ما شهادت طلبی است و این انس با مرگ و مجاورت با مرگ، پهلوان خردمند را پرورش میدهد. چنانچه فیلسوفان یونان گفتهاند که فلسفه تمهید یا یادگیری مرگ است. و پهلوان نیز چنین است که آماده و مهیا مرگ است
او همچنین تصریح کرد: نقطه مهم در پیوند خردمندی و پهلوانی این است که خطرجویی و شهادت طلبی پهلوان صرفا از بیپروایی و جسارت نیست، بلکه به خاطر عمق حکمت و ژرفای خرد اوست. حکمتی که نجات را در خطر، حیات را در مرگ و فرصت را در بحران مییابد. بیش از آنکه بیپروایی پهلوان او را به سمت خطر جذب کند، خردمندی اوست. نجات را در جایی می بیند که دیگران نمی بینند و درک کنند و این عمق بینش خرد اوست که او را به آغوش خطر دعوت می کند. بنابراین هم پهلوان خردمند است و هم خردمند پهلوان.
شهرستانی با اشاره به داستانی از آغاز هفت خوان رستم ارائه خود را به پایان رساند.
در آغاز بخش دوم نشستِ «جهان پهلوان» مهدی فدائی مهربانی عضو هیئت علمی علوم سیاسی دانشگاه تهران، با عنوان «وجوه کهنالگویی در شخصیت سردار سلیمانی» ضمن اشاره به حضور جمعیت بسیار و متکثر در مراسم تشیع گفت: سردار سلیمانی دارای شخصیتی است که نشان دهنده انسان آرمانی در ذهن و ضمیر ایرانی است. یعنی نمونه کهنالگویی از انسان آرمانی در ذهن ایرانی است. اگر شخصیت، شیوه زندگی و سلوک ایشان را رصد کنیم متوجه می شویم شهید سلیمانی کسی است که در ضمیر ناخودآگاهمان چه بسا دوست داریم که همچون او باشیم. ولی اجالتا اینگونه نیستیم و توان و قدرت اینگونه زندگی کردن را نداریم. این نمونه کهنالگویی انسان آرمانی بیش از هر جایی در سنت ما در عرفان نمود پیدا کرده است. و واقعا سلوک رفتاری شهید سلیمانی هم یک سلوک عرفانی است.
او ضمن اشاره به جملهی «من ساس نفسه ادرک السیاسه» از حضرت امیرالمومنین (ع) افزود: در زندگی شخصی شهید سلیمانی نیز این سیاست نفس دیده میشود. به نقل از شیخ محسن قاسم طهرانی نویسنده کتاب «القول المتین فی تشیع الشیخ الاکبر محی الدین ابن العربی»، سردار سلیمانی شاگرد سلوکی سید کمال موسوی شیرازی بود. ولی وادی عرفان وادی کتمان است و کسی که به حدودی از معرفت الهی میرسد نباید جار بزند. این ویژگی را در رفتارها و سلوک شخصی شهید سلیمانی میتوان دید. که با رویکرد اهل سلوک ما بسیار نزدیک است. مثل آیت الله بهجت که توصیه کردند بر روی رساله یا روی سنگ قبرشان عناوین پرطمطراق نوشته نشود، شهید سلیمانی هم تاکید داشتند روی قبرشان عناوین آورده نشود یا در شرایط دیگر نیز همین رفتار را داشتند. همه اینها حکایت از این دارد که شهید سلیمانی جایی ایستاده است که باید میایستاد. شهید سلیمانی نمونه یک انسان آرمانی است و ما فکر میکنیم که انسانی اصیل بود. وکسانی را میدیدیم که هیچ نسبتی با گفتمان شهید سلیمانی ندارند ولی برای ایشان گریه میکردند.
مسئله بنده سوالی است که از دوستان ارزشی و حزب اللهی خودم دارم؛ آیا ما در مواجهه با دیگران نفسمان را تربیت کردیم؟ ما بیشتر خشم منتشر میکنیم یا محبت؟
فدایی مهربانی همچنین در پایان با اشاره به متنی از کتاب «شرح تعرف» ابوابراهیم اسماعیل مستملی بخاری ارائه خود را به پایان رساند.
در ادامه بخش دوم نشست، فرزانه پزشکی با عنوان «بیکرانه سپید» به ارائه خود پرداخت. او گفت: در حیطه هنر انسانهایی جذاب هستند که، با همه بخشها و زبانها توصیف مشترک پیدا کنند. جهان سردارسلیمانی جهانی است که آدمها میتوانند با آن نقطه اشتراک پیدا کنند، چیزی که در جهان ارزشیها بسیار کم شده است.
او ضمن اشاره به مفهوم انسان آخرالزمانی گفت: هر انسانی برای خودش آخرزمانی دارد و انسانی که به رشد کامل میرسد انسانی است که در آخرالزمان خودش زندگی میکند و تجربههای بسیار زیادی دارد. انسان آخرالزمانی کسی است که در بین مردم زیست میکند و آن چیزی را که در بین مردم زیست کرده است، دوباره مرور و اصلاح میکند.
پزشکی با نقل خاطره عطاءالله مهاجرانی از حاج قاسم سلیمانی افزود: چیزی که جهان امروز به آن احتیاج دارد و شاید زبان هنر به خاطر آن طرح شده است، پیدا کردن نقطه مشترک میان زبانها و زیستن در جهانهای مشترک اما در کنار هم و با نقاط مشترک است. رفتن سردار سلیمانی برای ما یک گوشزد است که برای آدمها و قهرمانها، جهان دست نیافتنی تعریف نکنیم و فرصت بدهیم که هریک جهان خودشان را نقاشی کنند و میان این جهانهای نقاشی شده نقطه مشترک پیدا کنیم. اتفاق ویژهای که در زندگی سردار سلیمانی افتاد؛ رسیدن به جهان آخرالزمانی خودشان است. درباره سردار سلیمانی از ساحت هنر و با زبان عامیانه علاوه بر زیستن در کنار مردم، استفاده کردن از زبان مردم و رفتار کردن همچون مردم، هم سطح و هم شان شدن ایشان با آدمها برای من ارزشمند است.
تصور من این است که آدمهایی شبیه سردار سلیمانی که هر لحظه به جهان آخرالزمانی خودشان نزدیک میشوند، فارغ از اینکه هرکسی در چه جایگاهی است میدانند که تابلوی هرکسی چیز ارزشمندی دارد که این کاملا نشات گرفته از روحی است که به سمت جهان انبوه میرود. جهان پهلوان کسی است که این فرصت را برای ما فراهم میکند که تابلوهایمان را برای هم به نمایش بگذاریم.
علی جعفری پژوهشگر و مدرس دانشگاه از دیگر سخنرانان این نشست بود که با عنوان «از صلح مسلح تا جنگ مصلح؛ قاسم سلیمانی و ایجاد جنگ ناجنگ» ضمن تاکید بر وجوه مدیریت همزمان جنگ و صلح و شکستن دوگانه صلح و جنگ توسط شهید سلیمانی، گفت: پس از شهادت سردار سلیمانی بحث جنگ در بسیاری از محافل مطرح شد در صورتی که ما با استانداردهای نظامی دنیا هشت سال است که در جنگیم و حتی این جنگ تبعات داخلی هم داشته ولی احساس جنگی نداریم. در واقع ما به تدریج در مدیریت به عقلانیتی دست یافتیم که میتوانیم به صورت همزمان پروژه جنگ و صلح را با هم پیش ببریم و یکی از نخبگان این مدیریت شهید سلیمانی بود که آمریکاییها باید حتما او را از بین میبردند.
جعفری همچنین افزود: بخشی از این نوع مدیریت همزمان در دوران جنگ سرد مطرح شد که تحت عنوان صلح مسلح از آن نام برده میشود. یعنی موقعیت صلحی است ولی صورتبندی جنگی دارد. صورت دیگری از این پدیده تحت عنوان جنگ مصلح، اکنون در جمهوری اسلامی تجلی پیدا کرده که نماد آن شهید سلیمانی است. به این معنا که واقعیت جنگی است ولی صورتبندی کاملا صلحی دارد. البته این صورتبندی صلحی بدون آوردهها و فداکاریهای انسانی شدنی نیست. یکی از مولفه های درخشان جنگ مصلح کتمان جنگی است که رزمندگان به آن دامن میزنند. یکی از پروتوکلهای تبلیغاتی سپاه قدس نیز همین کتمان جنگ بوده است که این کتمانها و فداکاریها به میزانی انباشته شد که جلوه دیگری از جنگ مصلح در تشیع جنازه سردار سلیمانی تجلی کرد.
او ضمن اشاره به شیوه فرماندهی صریح شهید سلیمانی گفت: یکی از ابزارهای جنگ مصلحی که اشاره کردم انتقام سخت است. به این معنا که نابود کنندهی رزمیِ طرف مقابل نیست ولی قدرت پاسخگویی او را تضعیف میکند. از اینروی انتقام سخت نوعی تکنولوژی پیشرفته به شمار میآید. در بسیاری از موارد دشمن از مکان سردار سلیمانی مطلع بود ولی ایشان چنان رفتار می کردندکه اراده ترور را از طرف مقابل میگرفت. همچنین در مدیریت هزینهها سپاه قدس کم خرجترین ارتش جهان بود از این روی ایشان یکی از بزرگترین نخبههای تاریخ ایران در مدیریت موقعیتهای جنگ نا جنگ بوده است.
کمیل سوهانی از دیگر ارائه کنندگان این نشست بود که با عنوان «همنشینی آرامش و جنون در زیست جهان پهلوان به مثابه سوژه سیاسی» به سخنرانی پرداخت. او ضمن اشاره به مفهوم سوژه سیاسی به معنای کسی که مبدا و منشا تغییرات بزرگ سیاسی در زمان خودش یا بعد از زمان خودش میشود، گفت: این جنس از آرامشی که در چهره سردار سلیمانی دیده میشود در چهره ماندلا، امام خمینی، چهگوارا و گاندی نیز قابل رویت است.
سوهانی جهت تبیین سوژه سیاسی تقسیم بندی چهارگانهای را ارائه کرد و افزود: انسانها براساس محوری که زندگیشان را حول آن بنا میکنند به چهار دسته تقسیم میشوند: دسته اول آدمهای محاسبهمحور، اهل معامله و سوداگر. افرادی که تمام تصمیمات ریز و درشت زندگیشان را بر مبنای یک محاسبه دقیقِ هزینه فرصتها انجام میدهند. معمولا در زندگی این آدمها وجه المعامله پول، قدرت، مقام سیاسی، اعتبار اجتماعی و به طور کلی چیزی است که ربط مستقیمی به معیشت دارد. این آدمها لزوما افراد بدی نیستند و ممکن است هیچ خط قرمز شرعی یا عرفی را هم زیر پا نگذارند اما سوژه سیاسی قابلیت برخواستن از این طبقه را ندارد.
طبقه بعدی شامل افرادی است که اهل حال خوش هستند. و محور تصمیمهای مهم و غیر مهم زندگیشان بر این مبنا است که نتیجه تصمیم به آنها حال خوشی میدهد یا نه. باید همواره حال این افراد خوش باشد. این آدمها افراد شریفی هستند و حاضر نیستند هیچ چیزی را با حال خوبشان عوض کنند ولی سوژه سیاسی قابلیت برخواستن از این طبقه را هم ندارد.
او همچنین در توضیح طبقه سوم گفت: این طبقه انسانهایی هستند که عموما در فضای ایدئولوژیک ظهور میکنند و من به آنها میگویم وظیفه محور. افرادی که بدون آنکه شناخت عمیقی از خودشان، جامعه یا فرهنگ داشته باشند کورکورانه وظیفهی شان را انتخاب میکنند و خودشان را در موقعیت قرار میدهند. از نظر من این آدمها فقط فضا را تیره میکنند و بازی را در جهت بَدش به جلو میبرند. و امکان ظهور سوژه سیاسی را فراهم نمیکنند.
اما دسته آخر که سوژه سیاسی قابلیت برخواستن از این طبقه را دارد افراد مسئلهمحور هستند که نه خیلی اهل محاسبه و معاملهاند، نه کل زندگی را برمبنای حال خوش قرار میدهند و نه کورکورانه وظیفه مشخص میکنند. آدمهای مسئلهمحور براساس شناختی عمیق از خودشان، تاریخ و محیطشان، در برههای از زندگی دچار نابهسامانی ذهنی شده، این نابهسامانی به مسئله تبدیل شده و این مسئله به پروژه مبدل میشود و تمام زندگی فرد به ثمر رساندن این پروژه است.
سوهانی در توضیح افراد مسئله محور تصریح کرد: مسئلهای که حاصل یک نابهسامانی ذهنی است، درون این افراد رشد میکند به میزانی که تمام وجوه زندگی آنها را تحت تاثیر قرار میدهد. هر معامله، انتخاب و هر جایگاه سیاسی اجتماعی را از بالا به پایین نگاه میکنند که آیا در جهت مسئلهشان هست یا نه و در عین حال با شرایط زیستی که از نگاه ناظر بیرونی عقلانیتی ندارد و شبیه به دیوانگی و جنون است، زندگی میکنند. آنها وقتی مسئله درونشان شکل گرفته و تبدیل به پروژه شده این موضوع را پذیرفتند که در ره منزل لیلی که خطرهاست در آن/ شرط اول قدم آن است که مجنون باشی.
این افرادی که مجنونوار به سمت مسئلهشان حرکت میکنند دارای یک آرامشی هستند که این آرامش به جهت پیدا کردن جایگاه آنها در هستی است. از نظر یک آدم مسئله محور هر هستندهای در این دنیا برای کاری آمده است و اگر در جایگاهی قرار گیرد که در جهت جایگاه خودش باشد آن جایگاه جایگاهی است که به او آرامش می دهد. این همنشینی آرامش و جنون در زیست این سوژههای سیاسی، از نوع زندگی مسئله محور به دست آمده است.
دنیای سرمایهداری سوژه سیاسی از جنس حاج قاسم سلیمانی را نمیپسندد و سوژه تراز این دنیا، معاملهگرِ خوبی همچون ترامپ است. مسئله حاج قاسم سلیمانی امنیت ما بود و پروژهاش رساندن مرزهای ایران به جایی بسیار دورتر از چیزی که بر روی نقشههای جغرافیایی دیده میشود و قطعا آیندگان قدر این مسئله و پروژه را بیش از ما خواهند دانست.
در ادامه نشست سیدمجید امامی عضو هیئت علمی دانشگاه امام صادق با عنوان «پدیدار شناسی معنوی هویت ملی ما در دیالوگ با زمانه و زمینه سلیمانی: سلحشوری، قربانی و فنای وجودی» گفت: هویت ایرانی در طول چند هزار سال گذشته مثل یک دُر و مرواریدی مرتبا صیقل خورده و برای زمانه و زمینهاش شفافتر شده و به حقیقت اصیل خویش با یک زبان و بیان جدیدتر بازگشتهاست. اگر نگاه شاهنامه را بپذیریم گوهر درونی هویت ما مشتمل از معنویت، حقیقت و عدالت است. این با ورود اسلام و خدمات متقابل ما با اسلام وجهه جدیدی پیدا کرده، بعد از حمله مغول شیعی شده و بعد با انقلاب اسلامی که من آن را یک جنبش هویتی بزرگ میدانم انقلابی شده است.
او همچنین افزود: مسئله من این است که این هویت نه تنها نتوانسته بود بخشی از پروژه انتقالی خودش را انجام دهد بلکه خودش هم در حال دگردیسی است. من این فصل جدیدِ گشوده شده که در تشیع سردار سلیمانی، اربعین و برخی از کنشهای جوانان قابل رویت است، را در حوزه هویت ایرانی بررسی میکنم. و معتقدم جامعهشناسی هویت ایرانی ظرفیت چندانی برای پرداختن به این موضوع ندارد از این روی پدیدارشناسی کُربن میتواند در این بحث راهگشا باشد. کربن نیز ما را متوجه سهروردی میکند.
امامی با اشاره به داستان عقل سرخ سهروردی تصریح کرد: همواره در فهم هویت ایرانی گوهر پر بروز ایرانی عدالتخواهی است. از اینروی باید به فجایعی که علیه حُریت، معنویت و حقیقت او اتفاق می افتند توجه کنیم. هویت، خودآگاهی فردی و جمعی از وضعیت زمانهای و زمینهای است. آنچه در تاریخ ایران اتفاق افتاده این است که ما اراده کردیم که از یک صید و صیاد رها بشویم. صیادی که اجازه و امکان دیده شدن ما را گرفته است. ما خودآگاه شدیم و از پس این خودآگاهی به یک سلحشور، قربانی و طلب نیاز داریم که ما را به تحقق وجودی میرساند. این تحقق وجودی از جنس فناست ولی ما را به بقا میرساند.
سپهر جدید هویت یا پدیدارشناسی معنوی هویت در جامعه ایران، زمانی خود را نشان میدهد که ما تمام وجود عنصر جدیدی را به زبان میآوریم که میتواند گوهر ما را یادآور شود و آن مقاومت است. در زمانی که دیو استکبار فی الارض و نفاسنیتی که خودش را در نئولیبرالیسم پنهان کرده در وجه بیرونی و درونی ما را قربانی میکند، ما بسیار نیاز داریم در خصوص تحول هویتی با تاکید بر مفهوم مقاومت کار کنیم به این معنا که لباس جدیدتری بر لباس های قبلی بپوشانیم که لباسهای قبلی ما را نیز حفظ کند. در شرایطی قرار داریم که در عرصه داخلی در مواجهه با فساد دامنگیر و ظلم فراگیر اضناب کاپیتالیسم در ایران و تبعا کوتاهیهای انباشه که ظاهرا ناامیدیها و عدم کارآمدیها را انباشته کردهاست چارهای نیست جز اینکه برای انسان ایرانی و به تبع، انسان جهانی هویت مقاومت را قائل باشیم.
در لحظه تشیع جنازه سردار سلیمانی تولد هویت مقاومت به تفکیک به صورت معنوی پیرامون انسان ایرانی وجود داشت. این رویداد گوهر و فرصتی است همچون دفاع مقدس که میتواند هویت ایرانی را رستاخیز کند، و اگر از این فرصت استفاده کنیم ما پیروز میدان هستیم.
مجتی نامخواه دانشجوی دکتری رشته دانش اجتماعی مسلمین با عنوان «انسان انقلاب» آخرین ارائه کننده در این نشست بود. او با اشاره به نامهای که حاج قاسم سلیمانی برای کارگردان فیلم «چ» نوشته بود گفت: سردار سلیمانی در این نامه از تعبیر ایرانیترین ایرانیها و اسلامیترین اسلامیها برای شهدا استفاده میکند که این تعبیر برای خود ایشان ما را به این پدیده نزدیکتر میکند.
نامخواه با تکیه بر نقطه مشترک ایران و اسلام و ادبیات مشترک حماسی و عرفانی و تبیین سه ویژگی حاج قاسم سلیمانی گفت: اولین ویژگی پدیده حاج قاسم توجه او به انسان است. «جهان انسان شد و انسان جهانی/ از این پاکیزه تر نبود بیانی»(شیخ محمود شبستری) ما با انسانی مواجه بودیم که به تعبیری جهانِ انسان و انسان جهانی بود. و با عطف توجهی که به انسان داشت از مرزهای اجتماعی و مذهبی رها شد و یک گام به سمت مطلق بودن پیش رفت. ویژگی دوم قاسم سلیمانی بحث سفر بود. مضمون پردامنه و پرتکرار در ادبیات عرفانی و حماسی. سفر آفاقی به پدیده حاج قاسم کمک کرده بود که به سفر انفسی نزدیک بشود و از مجموعه قیود جغرافیایی رها شود. ویژگی سوم او دست و پنجه نرم کردن مداوم با مرگ بود. که معنای جدیدی به زندگی میداد.
او ضمن وام گیری از مفهوم انسان ذوب در انقلاب رهبری گفت: انسان انقلا،ب ما را متوجه تحلیلی میکند که در ادبیات امام خمینی در سالهای انقلاب به صورت مداوم به آن پرداخته شده است. ادبیاتی که انقلاب اسلامی را اساسا مولود و مولد یک انسان جدید میدانست. انقلاب اسلامی مستظهر به یک علم و آگاهی جدید، فرود آمدن معرفت جدید و نحوه نگاه جدیدی به هستی است. این علم با وجود انسان ایرانی متحد شده و آدم دیگری را خلق کردهاست. اتحاد این علم با عالم توانسته آدمی را به وجود آورد که عالم دیگری را خلق میکند. این انقلاب آفاقی محصول انقلاب درونی و انفسی است. در واقع این انسان انقلابی این انقلاب انسانی را خلق کرده است.
آنچه که حاج قاسم سلیمانی را محقق کرده، امکانهایی است که انسان انقلابی فراهم کرده است. انسان انقلاب اسلامی به خاطر خرق حجاب ثانی و بازگشت به حجاب نخستین، اساسا یک انسان جهانی است. انقلاب اسلامی این امکان را برای حاج قاسم سلیمانی فراهم میکند که به پدیده حاج قاسم تبدیل شود. و خود حاج قاسم متوجه این انسان انقلاب است.
ثبت دیدگاه