نمایش و نقد انیمیشن “لاپوتا، قلعه ای در آسمان”
نشست نمایش و تحلیل انیمیشن لاپوتا، دوشنبه ۲ تیرماه در پژوهشکده فرهنگ و هنر اسلامی برگزار شد.
نشست نمایش و تحلیل انیمیشن لاپوتا، دوشنبه ۲ تیرماه در پژوهشکده فرهنگ و هنر اسلامی برگزار شد.
مجری این نشست در ابتدا گفت: هفته گذشته درباره فیلم پلتفرم صحبتهایی داشتیم اما از آنجا که اثر اول کارگردان بود خیلی شناخت و اطلاعاتی از او نداشتیم. اما در مورد میازاکی اطلاعات بیشتری داریم. به کمپانی انیمیشنسازی او والت دیزنی ژاپن میگویند و سنتهای ژاپنی و یک سری مفاهیم در آثار او خیلی تکرار میشود.
حمیدرضا کیانی در ابتدا گفت: در فیلمهای میازاکی میبینیم تکنولوژی به ما نزدیک میشود اما خطرناک نیست بلکه این آدمها هستند که دارند از آنها سوءاستفاده میکنند و رباتها مهرباناند. به این مسئله خیلی در فیلمهایش تأکید میکند. مفهوم جادو هم در آثارش خیلی تکرار میشود. جنگ هم در همه فیلمهای او حضور دارد. به دخالت انسان در تکنولوژی نیز میپردازد. فیلمهای او هم علمی تخیلی است و هم رو به گذشته و هم رو به آینده.
سید حسین شهرستانی در ادامه گفت: یکی از نکات جذاب این فیلم برای من این بود که ریشهها در آسمان است. نقد تکنیک و سلطه و طمع در این فیلم وجود دارد و خود آسمان و در واقع شهر آسمانی هم دچار ناخالصیهایی شده که رها میشود و به اوج میرود. گویی رویای فرانسیس بیکن یعنی کشف دوباره آتلانتیس را میخواهد بیان کند. سرهنگ این فیلم همان سلیمان در آتلانتیس بیکن است. گویی یک میراث معنوی هم وجود دارد که همان دختر است و هم زمین و هم آسمان را نجات میدهد.
وی ادامه داد: در ادامه پیرایهها از بین میرود و ریشهها و درخت و پرنده و عناصر اساسی و اصلی طبیعت باقی میماند و سبک میشود و به آسمان میرود. در این فیلم تنش با تکنیک مطرح میشود اما نسبت ما با تکنیک و فناوری مطرح میشود. برخلاف خیلی از فیلمهای دیستوپیایی هالیوودی که رباتها بر انسانها مسلط میشوند، اینجا بحران انسان و طمع انسان مسئله است و رباتها در حاشیه هستند و نه خیلی خوباند و نه خیلی بد. از زاویه اسطورهای هم میتوان به فیلم پرداخت.
مجری نشست سپس عنوان کرد: نمادهای اسطورهای مثل خود شیتا را در فیلم میبینیم که خیلیها میگویند این همان سیتا در حماسه رامایانا است. در همان صحنه اول وجه آسمانی بودن او را میتوان در فیلم دید. میازاکی با مهارت دنیای اسطورهای را در میانه زندگی عادی مینشاند.
حمیدرضا کیانی در ادامه گفت: یک مرد با دو بچهاش به زندگی در روستا میآیند و مادر هم مریض است و در بیمارستان است. از دریچه دنیای کودکی داریم نگاه میکنیم. میبینیم که حتی خطرها را هم وارد تخیل خود میکنند و با آن بازی میکنند. به نظرم میازاکی این است: از آن خود کردن جهان؛ مثل دنیای کودکی. از یکچیز عجیبوغریب چیزی دوستانه درست کردن. از اینجا ریشههایش مشخص است. این موتیف در آثار میازاکی مدام تکرار میشود. در جهان میازاکی رویایی کودکانه جهان را برای ما آشنا میکند و تنها چیزی که برای ما آشنا نمیشود جنگ و خونریزی است.
مجری نشست سپس گفت: من در مواقع خستگی به میازاکی پناه میبرم. چون میتوانم با او هر رویایی که دارم و آن را در جهان واقعی پیدا نمیکنم را بازسازی کنم. دقیقاً همانطور که به شاهنامه میشود پناه برد. در همین فیلم شاخههای درخت آنها را نجات میدهند. یعنی میگوید اگر شما با طبیعت دوستی کنید میتواند شما را نجات دهد.
حمیدرضا کیانی در ادامه عنوان کرد: غلظت روابط و احساسات هم در فیلم دیده میشود که این هم از دنیای کودکی میآید. رفتوبرگشت بین کودکی و بزرگسالی در فیلم هم خیلی جذاب است.
سید حسین شهرستانی سپس اظهار داشت: انیمیشن این امکان را میدهد که داستان به ریشههای اساطیری و آرکتایپهای جاودانه و جهانی برگردد. نقاط مشترک انسانی و عواطف غلیظ و احساسات ریشهدار و رنگهای خالص. انیمیشن به ما کمک میکند که به این نحو داستانگویی بازگردیم. یکی از مشکلات اصلی سینمای امروز ما این است که هیچ افقی را برای ما نشان نمیدهد. هنر یعنی خیال اما سینمای امروز ما همین زندگی خاکستری ما را نشان میدهد بلکه آن را سیاه میکند و حتی با آب ریختن بر روی این خاکستر کاری میکند که همان هم تمام شود و هیچ آتشی دیگر بلند نشود.
حسین حبیبزاده سپس گفت: در بحث اسطوره باید به محیط جغرافیایی خیلی توجه کنیم. مثلاً سختکوشی در فرهنگ ژاپن وجود دارد و این مسئله ریشههای اسطورهای دارد. در فیلمهای میازاکی شخصیت بد تقریباً وجود ندارد یا خیلی کم است. مثلاً همین پیرزنی که دزدی و غارت میکند بعداً تبدیل میشود به یک شخصیت مهربانی که به اینها کمک میکند.
سید حسین شهرستانی در ادامه گفت: این انیمیشن از جهاتی با انیمیشن آواتار شباهت دارد. سینمای آمریکا با قابلیتهایی در سینما وارد میشود که تصویر را از تنگنای شهر بیرون میآورد. در نتیجه داستان به سمت روایت اسطورهای سوق پیدا میکند. انیمیشن هم این قابلیت را دارد. هر فرهنگی میتواند زبان خودش را به زبان سینما ترجمه کند. این را در سینمای ژاپن میبینیم و سینمای ژاپن از این جهت میتواند به سینمای ما کمک کند. اسطوره به نحوی بازگشت به زبان کودکی است و به تعبیر مولانا: پس زبان کودکی باید گشود.
حمیدرضا کیانی سپس گفت: اوزو، میزوگوچی و کوروساوا و کوبایاشی در سنتهایی ایستادهاند و نسبتی که با انسانهایشان برقرار میکنند نسبت دوست داشتن است. یعنی انسانها را دوست دارند با انسانها نسبت درستی برقرار میکنند. میازاکی هم همینطور است. مثل کارگردان خانه پدری نیستند که با کل انسانها دشمن است. سینمای ما نمیتواند ما را در نسبت با تاریخمان تعریف کند. در سینمای دفاع مقدس تا حدودی توانستیم این کار را بکنیم.
مجری برنامه در ادامه عنوان کرد: در هفته گذشته در بحث فیلم پلتفرم درباره بازنمایی زنان صحبت شد. درباره بازنمایی زن در آثار میازاکی و به خصوص در این اثر هم صحبت بفرمایید.
سید حسین شهرستانی در پاسخ گفت: مسئله زن خیلی در این کار برجسته نیست. یک دختر معصوم وجود دارد و یک پسر قوی از او دفاع میکند. میان پیرزن و پیرمرد یک فضای زنسالاری وجود دارد و پیرزن حالت مردانهای پیدا کرده که در انتها به محبت مادری باز میگردد. آنطور که درخت و ریشه و خاک و … خالص هستند، زن و مرد و دختر و پسر هم خالصاند و هر چه جلوتر میرود خاصتر هم میشوند.
حسین حبیبزاده در این باره گفت: میازاکی درباره شخصیت دختر انیمیشنهایش جملهای دارد که میگوید نیاز به نجاتدهنده ندارند بلکه نیاز به یک همراه دارند.
حسین حبیبزاده: نگاه میازاکی نگاه امر زنانه به حل اختلافات و شکافها است. اینکه همیشه یک پسری همراه دختر در آثار او وجود دارد به این دلیل است که میخواهد بگوید امر زنانه احتیاج به پشتوانه دارد و اینها مکمل هماند.
مجری برنامه در پایان گفت: اگر بخواهیم الگو بگیریم و به اسطورههای خودمان برگردیم و قصههای خودمان را در دنیای امروز روایت کنیم به نظر شما چه عناصر مشترکی با میازاکی پیدا میکنیم؟
سید حسین شهرستانی در این باره گفت: میتوان از تجربه هنری الهام گرفت. اینکه چطور یک هنر ملی به وجود میآید خیلی قابل پیشبینی و قاعدهگذاری و ساختارمند نیست. تجربههای تاریخی مثل دفاع مقدس که اشاره کردند و تجربههای عمیقی که در آن ملت مشارکت داشتهاند نقطه زایش هنر ملی است. اسطورههای ملی، ادبیات ملی و هنر ملی در لحظاتی شکل میگیرند که حادثهای موضوع عاطفه عمومی قرار میگیرد. این از دل برنامهریزیهای فرهنگی و سیاسی بیرون نمیآید. از دل پروپاگاندای هنری و رسانهای هم بیرون نمیآید.
وی افزود: باید این تجربه عمیق باشد که پشتوانه آن یک سنت و میراث هنری و روایی است. از این فرمولها که چون فلان کشور به سمت نوعی فیلم رفته پس ما هم به همان سمت برویم بیرون نمیآید. اگر شاهنامه را هم به میان زندگی امروز مردم بیاوریم و داستانی بسازیم ممکن است مردم با آن ارتباط برقرار نکنند. یک جایی باید با امروز ما و تجربه امروز ما از جهان پیوند پیدا کند. اگر جنس اصیل عرضه شود هنوز انسان ایرانی برای دریافت مفاهیم اساسی گیرایی دارد. ما هنوز در جهان فردوسی و حافظ و سعدی داریم زندگی میکنیم ولو اینکه آن را فراموش کرده باشیم. هنر میتواند به یاد آورد و قصههای از یاد رفته و بر باد رفته را به یاد بیاورد. مشروط بر اینکه صرفاً افسانه و افسون و قصه سکندر و دارا نباشد. اگر دردها و آلام مردم را لحاظ نکند فایده ندارد. شاید تنها تجربه ما در این مورد همان سینمای دفاع مقدس باشد. یا مثلاً فیلم قیصر در عصر خود روحیه فتوت و پهلوانی را زنده کرده بود و موفق بود.
حمیدرضا کیانی نیز در پاسخ به این پرسش گفت: ابتدا باید سینما را جدی بگیریم. کارگردانان موفق ژاپنی عاشق قصه تعریف کردن هستند و به فرم ژاپنی در سینما فکر میکنند. کوروساوا در سریر خون دارد مکبث را بیان میکند. اقتباس از مکبث است اما کاملاً آن را در داخل فرهنگ آورده است و دارد از دیدگاه یک ژاپنی داستان مکبث را تعریف میکند. توانسته در سینما به یک مسئلهمندی برسد و پیوند با گذشتهاش را نیز حفظ کند.
حسین حبیبزاده نیز در انتها در این باره گفت: ایده صبح میازاکی با تفکر ما مطابقت دارد و ایده طبیعتش هم مقداری شبیه ماست. ایده صبح مانند فلسفه صدرایی ماست که به نزاع در فلسفه پایان داد. اما مسئله طبیعت ما با میازاکی متفاوت است. ما نسبت به طبیعت جایگاه خلیفه داریم و طبیعت برای ما جایگاه خدایی ندارد.
ثبت دیدگاه