» در آیین نکوداشت استاد محمود فرشچیان مطرح شد؛  هنر، سلوک و احیاء؛ مروری بر میراث محمود فرشچیان در هنر معاصر ایران

پژوهشکده فرهنگ و هنر اسلامی

  • اخبار
  • انتشارات
  • گروه‌های علمی
    • گروه علمی مطالعات رسانه و سینما
    • گروه علمی مطالعات اجتماعی و فرهنگی انقلاب اسلامی
    • گروه علمی حکمت هنر
    • گروه علمی سیاست‌گذاری فرهنگی و هنری
  • باشگاه هنر و اندیشه
  • نشریه بیناب
  • فروشگاه کتاب
  • نگارخانه
  • تماس با ما
  • اخبار
  • انتشارات
  • گروه‌های علمی
    • گروه علمی مطالعات رسانه و سینما
    • گروه علمی مطالعات اجتماعی و فرهنگی انقلاب اسلامی
    • گروه علمی حکمت هنر
    • گروه علمی سیاست‌گذاری فرهنگی و هنری
  • باشگاه هنر و اندیشه
  • نشریه بیناب
  • فروشگاه کتاب
  • نگارخانه
  • تماس با ما

در آیین نکوداشت استاد محمود فرشچیان مطرح شد؛ هنر، سلوک و احیاء؛ مروری بر میراث محمود فرشچیان در هنر معاصر ایران

۱۴۰۴-۰۸-۱۱ ۱۴۰۴-۰۸-۱۱ بازدید : 317

آیین نکوداشت استاد محمود فرشچیان با عنوان «فرشچیان؛ هنرمند ملی ایران» به همت فرهنگستان هنر و پژوهشکده فرهنگ و هنر اسلامی برگزار شد.

به گزارش روابط‌عمومی پژوهشکده فرهنگ و هنر اسلامی، با هدف گرامی‌داشت مقام هنری استاد محمود فرشچیان، از برجسته‌ترین نگارگران و نقاشان و چهره‌های ماندگار هنر معاصر ایران، فرهنگستان هنر و پژوهشکده فرهنگ و هنر اسلامی، آیین نکوداشت استاد محمود فرشچیان را با عنوان «فرشچیان؛ هنرمند ملی ایرانی» دوشنبه ۵ آبان ۱۴۰۴ در سالن گلستان فرهنگستان هنر برگزار کردند.

در این آیین مجید شاه‌حسینی، رئیس فرهنگستان هنر، تئوری‌پرداز و پژوهشگر سینما، محمدعلی رجبی، نگارگر و عضو پیوسته فرهنگستان هنر، سیدحسن شهرستانی، پژوهشگر دین و ادبیات فارسی و عضو سابق هیئت علمی دانشگاه هنر، سید عبدالمجید کیانی، موسیقی‌دان و عضو پیوستۀ فرهنگستان هنر و عباس بهزادی، رئیس کارگاه ساخت ضریح حضرت عبدالعظیم حسنی، به سخنرانی پرداختند.

فرشچیان؛ هنرمند ملی ایران

استاد محمود فرشچیان ایران هنرمندی تأثیرگذار در هنر معاصر ایران و پیوند دهندۀ هنر نگارگری ایرانی و مفاهیم بنیانی در هنر مدرن معاصر است. فرشچیان بنیان‌گذار مکتب خاص خودش در نگارگری است که ضمن پایبندی به مبانی نقاشی سنتی ایرانی، عناصری از نقاشی مدرن مثل پرسپکتیو را به آن اضافه کرده است و به همین جهت تأثیر قابل توجهی در روند پیشرفت نقاشی ایرانی به وجود آورده است.

از شاخصه‌های اصلی آثار فرشچیان می‌توان به تلفیق ایده‌های مدرن با جهان اندیشه‌ورزی ایرانی و همچنین بازسازی مفاهیم دینی و عرفانی اشاره کرد.

نگاهی به آثار فرشچیان به خوبی نشان می‌دهد که سلیقه او در زمینه منابع هنر ایران به مرور زمان متحول شده و تکامل یافته است. نقاشی‌های اولیه فرشچیان یادآور آثار رضا عباسی و مکتب او بوده و کارهای بعدی وی آثار سلطان محمد را به خاطر ما می‌آورد. اما آن‌چه تفاوت اصلی میان کار فرشچیان و نگارگری قدیمی ایران است، انتخاب سوژه‌ها، مفاهیم فلسفی و به خصوص رنگ آمیزی و ترکیب‌بندی‌هایی است که منحصر به کار فرشچیان بود. شاید بتوان گفت جادوی نقاشی‌های وی که هر بیننده‌ای را مسحور خودش می‌کند نمادی از دنیایی‌ است که با همه رنگ و لعاب و با همه خیال انگیزیش ناپایداری را فریاد می‌زند.

فرشچیان اهل سلوک بود، نه هیاهو

مجید شاه‌حسینی، رئیس فرهنگستان هنر، به عنوان اولین سخنران این آیین، گفت: چند نکته هست که خیلی کوتاه در مورد استاد جاویدالاثر، استاد محمود فرشچیان، عرض می‌کنم. ایشان اهل سکوت بودند و اهل سلوک. وقتی انسان اهل سلوک است ساکت می‌شود، پرهیاهو نیست و هیاهوی او در غوغای اثر هنری اوست که متجلی می‌شود. هنرمندان پرهیاهو معمولاً آثاری سطحی خلق می‌کنند. لاجرم از یک حدی که عمق هنر در جان آن هنرمند افزونی می‌پذیرد کلام کاستی می‌گیرد. حالا در کلام معصوم هم هست که «إذا تَمَّ العَقلُ نَقَصَ الکلامُ»؛ این کاستی کلام و در واقع افزونی آن جوهر هنر در آثار استاد فرشچیان کاملاً ملحوظ است. بعد از فوت آن بزرگوار خیلی گشتیم دنبال مصاحبه‌ها، سخن‌ها و یادگارهای تصویری و صوتی و دیدیم چقدر محدود است و انگار همۀ سخن آن استاد را باید در آثارشان بجوییم. سلوکی که در آثار کهکشانی ایشان می‌بینیم، کهکشان رنگ، کهکشان فرم و جنسی از سلوک در آن بازی عجیب رنگ و نور و عرفان، همه انگار ایشان را به سکوت دعوت کرده و هرچه هست دیگر باید از آثار ایشان بجوییم.

او افزود: نکته دوم این‌که ایشان اهل بصر بودند و بصیرت. معمولاً در هنرهای تجسمی کسانی هستند عمدتاً در بلاد فرنگ، که در ظاهر جا می‌مانند و در خاک پاک سرزمین ما ایران هنرمندانی هستند که در آن سوی تصاویر، معانی دیگری را فراتر از تصویر به ما دلالت می‌کنند که استاد فرشچیان اهل بصر بودند و بصیرت و این در واقع هدیه‌ای است که در هر اثر ایشان ما می‌توانیم بجوییم و به نوعی به عمق آن بصیرت در حد بضاعتی که داریم راه پیدا کنیم. به هر حال این‌که آن سوی ظواهر را استاد فرشچیان به ما نشان می‌دادند نکته دومی است که قاعدتاً باید در بررسی آثار ایشان جستجو کنیم. لاجرم به همین دلیل نسبتی هست از دلالت به جهان واقع به جهان حقیقی‌. خب ما احترام قائلیم برای هنرمندان رئالیست و کسانی که واقعیت این جهان را قاب می‌بندند. ولی هنرمند واقعی در معنای اقوا با حقیقت جهان نسبت دارد و ما را از واقعیت به حقیقت دلالت می‌کند. این صفت دیگری بود که در آثار استاد فرشچیان می‌توان مشاهده کرد که ما با قلم ایشان به جهان حقایق سفر می‌کنیم.

رئیس فرهنگستان هنر در ادامه اظهار داشت: می‌رسیم به آن نکاتی که دیگر خاص شخصیت ایشان است. یکی از آن نکات توفیق مؤانست با اهل بیت علیهم السلام است که هر هنرمندی موفق به این معنا نمی‌شود. و قاعدتاً نظری بوده به ایشان و هنر ایشان و روح پاک ایشان که در هنر دینی و هنری که نسبت مستقیم با اهل بیت علیهم السلام پیدا می‌کند، ایشان آثاری را خلق کرده‌اند و آن آثار در قالب تصویر و تولید، آن چیزی که در حرم اهل بیت علیهم السلام یادشان را همیشه جاودانه می‌کند، ماند و به همۀ ما این درس را داد که دل‌های بزرگ عالی‌ترین عشقی که می‌پذیرند عشق اهل بیت علیهم السلام است.

مجید شاه‌حسینی در پایان سخنان خود گفت: نکته دیگر مقام معلمی و استادی فرشچیان است. شاید کمتر از این مقام سخن رفته باشد. به عنوان یک معلم خیلی ساده عرصه هنر عرض می‌کنم که شاید معلمین واقعی را در آن جایگاه علمی نشناسیم ولی از جنس شاگردانی که تربیت می‌کنند جایگاه آن استاد تا حدودی مشخص می‌شود. برای من جالب بود که در این جلسه دیدم جناب آقای دکتر شهرستانی تشریف دارند و دو شاگردشان هم باز در جلسه تشریف دارند و یادی می‌کنند از کلاس‌های استاد و صفایی که در آن کلاس‌ها بوده است. استاد فرشچیان این‌گونه بودند؛ یعنی عظمت روح ایشان را باز از جنس شاگردانشان که در همین جلسه حضور دارند می‌توان شناخت. این جایگاه استاد و شاگردی که امثال آقای دکتر رجبی به درستی طی همۀ این سال‌ها پیش قراولش بودند و بالاخره این را یک جوری محقق کردند. آموزش هنر جنسش سلوک است، دیتا نیست که به کسی منتقل بکنیم و بگوییم خب دیگر الان شما حالا به زبان ظاهر دانلودت کامل شد و الان دیگر میتوانی بروی و هنرمند باشی. این مقام استاد و شاگردی و آموزش درست هنر، قاعدتاً ثمره‌ای است که ما از استاد فرشچیان داریم و شاگردانشان که در این جلسه حضور دارند و زینت‌افزای جمع هستند، آدرسی هستند بر درستی این ماجرا. فکر می‌کنم از مقام معلمی ایشان و این‌که ایشان معلم موفقی هم بوده‌اند جا دارد که سخن به میان بیاوریم و بحث‌ها بکنیم.

نگارگری به مثابه سلوک؛ فرشچیان سنت را احیا کرد، نه حفظ

محمدعلی رجبی، نگارگر و عضو پیوسته فرهنگستان هنر، سخنران بعدی جلسه، در ابتدا گفت: سخن گفتن از استاد توسط شاگرد، ماجرایی است که نمی‌شود به این سادگی مطرح کرد، مگر مسائلی که بر سر کلاس گذاشته است. یعنی احساس کنم که استاد هم نشسته‌اند و من به عنوان شاگرد باید درس‌هایی را که یاد گرفته‌ام بازگو کنم. چراکه گفته‌اند: «مُعَرِّف باید اجلی از مُعَرَّف باشد.» چطور می‌تواند شاگرد در باب استاد سخن بگوید، مگر این‌که خاطره بگوید؟ من بیش از ۲۰ مورد برای خودم مواردی را یادداشت کرده‌ام که این‌ها درس‌های گرفته شده از استاد است.

او افزود: خیلی صحبت‌ها درباره این استاد بزرگوار شده است. فردی که در طول تاریخ هنرهای تجسمی ما بی‌سابقه بوده؛ چنین استادی با چنین روشی، آن هم در همه علوم مربوط به هنر نگارگری یا نقاشی ایرانی. به اضافه این‌که جامع همه آداب و سنن این هنر باشد که ما معمولاً این‌ها را در فتوت‌نامه‌ها می‌خواندیم، در کتب اخلاق می‌خواندیم، ولی به عینه در آموزش این استاد بزرگوار دیدیم. تمام مباحثی که در حکمت اسلامی درس می‌گرفتیم، ایشان بسیار ساده این‌ها را در نحوه آموزش‌شان به ما انتقال می‌دادند. من فقط به یک مورد اشاره می‌کنم. فرض بفرمایید در طراحی که خود ما هم عمری است آن را آموزش می‌دهیم، ایشان می‌گفتند که اولین چیزی که باید پیدا کنید، آن خط خودتان است. چون نگارگری ما شناخته‌شده در خط است. چگونه می‌شود ما خط خودمان را بشناسیم؟ ایشان می‌گفتند که پاک‌کن به هیچ عنوان سر کلاس نباشد. پس معلوم می‌شود که قرار نیست حساب‌گری بکنیم، چیزی را بسازیم؛ قرار نیست چیزی ساخته شود. می‌گفتند همین‌طور با دستتان بکشید. گفتیم سیاه می‌شود، کثیف می‌شود. می‌گفت که من همان کثیفی‌ها را می‌خواهم، سیاه کنید. سیاه می‌کردیم، کار می‌کردیم، می‌گفت که صفحه عوض نکنید، باید روی همین صفحه به دست بیاورید. صفحه سیاه می‌شد تا طرح از درون خطوط مختلف و سیاهی‌ها بیرون بیاید. ما طراحی نمی‌کنیم، طرح باید خودش را نشان بدهد به ما. بعدها وقتی که من در همین فرهنگستان، استاد اصغر شعرباف را دعوت کردم و آمد در گروه ما، می‌گفت که هرگز از این چیزی به دست نخواهد آمد. هر وقت او را دعوت کردیم، آمد، یک مقداری گریه کرد، یک مقداری بد و بیراه گفت و رفت. بعداً از او سؤال کردیم که شما این گره‌ها را چگونه به دست آوردید؟ سال‌ها طول می‌کشد تا یک استاد یک گره را پیدا کند. گفت که من می‌روم پیش یک درخت کهنسال، مدتی به آن نگاه می‌کنم، این گره‌ها را در می‌آورم. واقعاً آیا ما می‌توانیم با نشستن سال‌ها یا ماه‌ها جلوی یک درخت، گرهی پیدا کنیم؟ این چه چشمی است، این چه وجودی است که هماهنگ می‌شود با عالم، هماهنگ می‌شود با طبیعت و مسلماً با همه انسان‌ها و بعد می‌شود هنرمند بشریت؟ کتاب چاپ می‌کنند برای او و می‌گویند این هنرِ هنرمند امروز بشر است، نه فقط هنرمند ایرانی.

این استاد نگارگری در ادامه اظهار داشت: توجه به مباحث ریشه‌ای و پایه‌ای در فرهنگ و هنر خودمان که عبارت است از حکمت هنر، سبب می‌شود که آن چیزهایی که در آثار ما مخفی است، ظهور کند. ببینید، ما همیشه می‌گوییم که هیچ‌کس از جانب خود چیزی نگفت، هیچ‌کس از جانب خود کاری نکرد، هیچ‌کس از جانب خود چیزی نشد. پس آن جانب حقیقی کجاست؟ اشاره فرمودند راجع به بحث نبوغ. این روزها وقتی استادان بزرگواری مثل چنین استادی از دنیا می‌روند یا موضوع آن‌ها طرح می‌شود، یک عده دوربینی پیدا می‌شوند که کارشان تبلیغات برای خودشان است و هیچ ربطی هم به کار آن استاد و شخصیت آن استاد ندارند. حرف‌هایی می‌زنند که مشکلاتی ایجاد می‌کند، از جمله نبوغ. نبوغ امر روانشناسی است که روانشناسی مطرح می‌کند و هیچ ربطی به عالم هنر و عالم علم و معرفت و این‌ها ندارد. بلکه رنج است، رنج، مقدس است. ایشان می‌گفت که اولین طرحی که من زدم برای مرحوم استاد امامی، یک آهو برای من کشید، ۴۰۰ تا از روی آن نقاشی کردم. من به شاگردان می‌گفتم که شما بیایید، یک آهو را من می‌کشم، ۴۰۰ تا از روی آن بکشید، ببینید اگر بهتر از من کار نکردید. این‌جور کار کردن با توجه به اصول و مقدمات مهم است.

او ادامه داد: ما همیشه با آثار روبه‌رو هستیم. معصوم می‌فرماید: «آثارنا تَدُلُّ عَلَینا»؛ آثار ما می‌گوید ما که هستیم. آقای فرشچیان رحمه‌الله علیه آثار زیادی از خود به جای گذاشتند. در واقع، آن صورت تعلیمی خود را به صورت اثر برای ما به جا گذاشتند. جزءجزء آثار ایشان بیان‌کننده تمام تفکرات و سیر و سلوک عملی ایشان است.

محمدعلی رجبی در ادامه سخنان خود گفت: در آثار استاد فرشچیان خیلی نکته‌ها نهفته است. عده‌ای گفتند که ایشان هنرمند ایران است. گفتم بله، ایران در اثر ایشان نهفته است، کدام ایران؟ گفتند اسلام هست. گفتم بله اما کدام اسلام؟ شیعه هست، بله، در تمام وجودش تشیع حضور دارد. آقای کیانی عزیز، ما با یکی از استادانی که طرفداری هم می‌کرد از موسیقی ایرانی بحث می‌کردیم، جالب بود که او برای خود موسیقی زبان قائل نبود. می‌گفت که شعر روی آن می‌گذارند می‌گفتیم که شعر چیزی است که بر روی آن حمل شده است. آیا خود موسیقی حرفی برای گفتن ندارد؟ آیا در نقاشی، خود خط، خود فرم و خود رنگ حرفی ندارند؟ آیا هر معنایی را در هر ظرفی می‌شود ریخت؟ پس این همه بحث ظرف و مظروف، حالا به قول امروزی‌ها قالب و محتوا‌ چیست؟ این همه بحث در حکمت شد، چرا ما غافلیم؟ استاد فرشچیان در همان ظرف درست، هنرش را بیان می‌کرد. می‌خواهید بخش عمده‌ای از تمدن اسلامی ایران را ببینید، در آثار ایشان بنگرید؛ ببینید ایشان چه کرده است. چیز عجیبی است. وقتی که این فرم به گردش می‌افتد در آثار استاد فرشچیان، کنترل بسیار مشکل است. چون می‌دانید که نسبت‌های هندسی برای ما قابل شناسایی است، اما وقتی به گردش افتاد، عدد π مساوی است با ۳ عدد صحیح و بی‌نهایت ۱۴. ما چطور می‌توانیم در اینجا کنترلی داشته باشیم موزون و هماهنگ؟ کار بسیار شگفت‌آوری است. در بخش موسیقی باید از استاد بپرسیم که این‌جا فرق می‌کند با موسیقی غربی؛ پرده و نیم‌پرده و… اینجا متفاوت است. اینجا بر اساس حنجره انسان کار را بسته‌اند، انسانی است اینجا، جای دیگری است، اینجا فرهنگ، مبتنی بر آفرینش انسانی است که خداوند خلق کرده است. همین است که پایدار است. تا طبیعت پایدار است، تا عالم پایدار است، این هنرها پایدار هستند.

رجبی‌دوانی افزود: ما بعد از طراحی وارد عالم رنگ می‌شدیم. یادم هست که سال سوم هنرستان بودم، ایشان می‌گفت که من در رابطه با رنگ کارهایی کرده‌ام که امیدوارم به آن توجه شود. در آن دوره غرب‌زده پهلوی، کسی به این مسائل توجه نمی‌کرد. مکتب سقاخانه را ساختند، چه جور ساختند؟ بنیاد را غرب گرفتند، اما صورت بازیچه‌ای از هنر ایرانی. به همین خاطر رفت و تمام شد. کو آن مکتب سقاخانه؟ چه حرفی برای گفتن داشت؟ ولی آقای فرشچیان حرف داشت. وقتی از ایران  بیرون رفتند و کار کردند، ببینید چه چیزهایی شخصیت‌های بزرگ عالم برای ایشان نوشتند. آن‌ها دیگر ایرانی نبودند که بگویند ما می‌خواهیم که نام ایران را بالا ببریم. آثار آقای فرشچیان به نظر من از آن دست آثاری است که می‌تواند با هنرهای شرقی، اگر از خودمان غافل هستیم، حداقل با آن‌ها هم نگاه کنیم، یک هماهنگی و هم‌زبانی و هم‌سخنی دارد. ببینید از  آیین ذِن برای ما حرف‌ها زدند و چیزها گفتند، اما متأسفانه در مورد هنر خود ما آن‌قدر کار نشده و کتابی درنیامده است. آن طرف باز غربی‌ها کار کردند، ایزوتسو و دیگران کار کردند. باز هم خوب است لااقل از آن دید نگاه کنیم. مقصد در هنر آن چیزی نیست که قرار است کشیده شود، قرار نیست چیزی کشیده شود، قرار نیست تیری از کمان پرتاب شود. اگر قرار است پرتاب شود، مقصد کجاست؟ مقصد خود تویی. تیر باید به سوی تو بیاید. تو چه کسی هستی؟ تیراندازی، تو که هستی؟ نقاشی، خودت نقاشی، ابزار، خود تو هستی، مقصد خودت هستی و آخر عاقبت، آن چیزی که باید به ظهور برسد، آن چیزی است که در تو مخفی است. تو خود حجاب خودی، حافظ از میان برخیز. و آن وقت این معنا را خواهی یافت. حالا سخن بگو.  پس این‌ها چه چیزی بود که گفتید؟ می‌گوید این‌ها رشحات است. چرا؟ چون وقتی که رسیدیم به آن حقیقت، تازه زبان ما بسته می‌شود. فهمیدیم حقیقت چیست با همه وجود، ایمان آوردیم، جوان ما رفت زیر تانک، حاج قاسم ما آن‌گونه قیام کرد، بقیه همین‌طور. اما از این‌ها بپرسید که راجع به آن سخن بگو؟ نمی‌شود از آن سخن گفت، فقط باید با همه وجود او را گرفت و در اثر گذاشت.

نویسنده کتاب «هنر فطری» در ادامه گفت: هنرمند با هر اثر هنری خود، می‌میرد و مجدد زنده می‌شود. به همین خاطر، هیچ هنرمندی معتقد نیست که من دوباره می‌توانم آن هنر خود را بازسازی کنم. هیچ‌کس نمی‌تواند و چنین چیزی نگفته‌اند و نخواهند گفت. قابل تکرار نیست؛ «لا تِکْرَارَ فِی التَّجَلِّی». برای خود هنرمند هم قابل تکرار نیست. حالا ما مانده‌ایم و آثار که باید این‌ها را در وهله اول حفظ کنیم. آقای فرشچیان آثار قدمای ما را حفظ کرد. حفظ را ما در فرهنگ خودمان می‌گوییم احیاء. چون حفظ به معنای حفظ میراثی نیست که جنسی را از زیر زمین درمی‌آورند و می‌برند در موزه و همان‌جا نگه می‌دارند. احیاء در فرهنگ ما زنده کردن مجدد اثر است؛ کاری که آقای فرشچیان کرد. کری ولش می‌گوید که کارهای مکتب اصفهان را می‌بینیم، بعد مکتب تبریز و بعد هرات را، اما آن‌چه که دیده می‌شود فرشچیان است. ما به این می‌گوییم احیاء؛ یعنی روزآمد می‌کند. چرا؟ چون سنت ریشه دارد در اسم القدیم؛ از قدیم آغاز می‌شود از اسم خداوند و حیِّ در هر زمان ظهور خودش را دارد، متناسب با زمان خودش و از همه مهم‌تر، ناگفته برای آینده دارد، چون مظهر اسم «الباقی» است.

او ادامه داد: ما همیشه ناگفته گذشته را می‌گوییم. اگر فقط به اکنون خود پافشاری کنیم، انسانی اکنون‌زده می‌شویم. انسان اکنون‌زده تاریخ ندارد و آینده هم نخواهد داشت. روزی استاد را به دانشگاه دعوت کردیم که در دانشگاه شاهد سخنرانی کنند، گفتند که خیلی خوب است که دارید مکتب‌های قدیم را یاد می‌دهید، ولی کار را  در این مکتب‌ها متوقف نکنید. بعداً خدمت‌شان عرض کردم که این‌ها بچه‌های پایه هستند، خب باید مثل خود شما بدانند و در ادامه همین کار را خواهیم کرد. آن مشق خیال، به قول باباشاه اصفهانی، کجا پیدا می‌شود؟ می‌گفت مشق قلم را که تمام کردید، مشق خیال کنید. ما حتی در مکتب نگارگری خودمان مراحل را هم ریزتر کردیم که وقتی وارد خیال می‌شوید، وارد مشق اوهام نشوید و درست وارد شوید. ایشان خودش این کار را کرده بود. به همین خاطر هم فرزند زمانه و هم فرزند فرهنگ خودش است. لطف آثار استاد فرشچیان برای این است که مظهر اسم لطف الهی است. به هر حال، چیزی جز مظهریت اسماء الهی در این عالم نخواهد بود. آن‌چه در آثار ایشان می‌بینیم سراسر زیبایی است، که این زیبایی را ما با همه وجود احساس می‌کنیم و احساس می‌کنیم که آرام می‌گیریم. من در سخنرانی‌ای که برای ایشان و  در حضورشان کردم، در جایی که برای محیط زیست بود گفتم که محیط زیستِ هنرمند، دل هنرمند است و محیط زیست همه، دل آن‌ها است. اگر دل‌ها پاک شود، محیط بیرون هم پاک خواهد شد. بی‌خود سراغ کارهای دیگر نرویم، سراغ قوانینی برای پاک کردن محیط نرویم. دل‌ها را پاک کنیم، عالم پاک می‌شود و آقای فرشچیان این کار را می‌کرد.

استاد بازنشسته دانشگاه شاهد در پایان گفت: آثار استاد فرشچیان پر از لطف است. وقتی اصل اثر را می‌ببینیم، چون هیچ چاپی نمی‌تواند آثار را بیان کند، اصل اثر داستان دیگری دارد، احساس می‌کنیم که انگار چیزهایی را ما داشتیم در وجودمان و فراموش کرده‌ بودیم، گناهکاریم، احساس گناه می‌کنیم از بودن خودمان. پس کجا رفت؟ چه داشتیم؟ چرا غفلت کردیم؟ برویم به موزه استاد و با دقت نگاه کنیم، فقط سوژه‌ها را نبینیم، سوژه درست است، موضوعات درست است، ولی تأمل کنیم، بایستیم با او. وقتی بیرون می‌آییم، حالمان دگرگون می‌شود. احسن‌الحال به انسان دست می‌دهد. این آن گوهر پنهانی است که در آثار استاد هست و امیدواریم که همان‌طوری که ایشان در آن دنیا قرین مقربان الهی هستند، ما هم در این‌جا بتوانیم آن نسبت را با ایشان برقرار کنیم و ما هم از آن احوال خوشی که ایشان به جامعه ایرانی از طریق فرهنگ و سنن اسلامی ایرانی دادند، بهره‌مند شویم و قدرشناس آن بزرگوار باشیم. باید بگویم که ایشان از خانواده‌ای بودند که همه این‌گونه بودند. حالا ما در اینجا توفیق داریم و خانم فرشچیان را در میان خود داریم. همه خانواده را تا آن‌جایی که ما شناختیم، اهل ایمان، خدمت، علم و هنر و معرفت هستند. خداوند همه آن‌ها را به سلامت بدارد و ما را خدمتگزار فرهنگ و هنر ایران.

از حافظ تا فرشچیان؛ گفت‌وگوی جاودانه‌ی شعر و نگاره‌های ایرانی

سیدحسن شهرستانی، پژوهشگر دین و ادبیات فارسی و عضو هیئت علمی دانشگاه هنر، سومین سخنران این نشست در ادامه بیان داشت:  ادبیات و هنر، زبان مشترکی دارند و هر دو از یک آبشخور سیراب می‌شوند. تعریف ادبیات خیلی دشوار است. بارها گفته‌ام زبان امری است و ادبیات امری دیگر. در زبان، ما فقط از درست و نادرست صحبت می‌کنیم و در ادبیات ورای درست و نادرست از زشت و زیبا سخن می‌گوییم؛ این‌جا مرز مشترک هنر و ادبیات است. چه بسا چیزی درست باشد و زیبا نباشد. اگر ادبیات هر قومی تجلی اندیشه‌های دقیق، خیال نیرومند، عاطفه و احساس لطیف در لفظ باشد می‌شود شعر، در گچ و آجر باشد، می‌شود معماری، در صوت باشد می‌شود موسیقی و در رنگ می‌شود نقاشی. این‌ها هم‌خانواده هستند.

او افزود: سی و هفت هشت سال پیش در جمع دوستان فارغ‌التحصیل دانشگاه هنر عرض کردم که نمی‌شود شما نقاش ایرانی باشید، «خسرو و شیرین» و «شاهنامه» نخوانده باشید. بالاخره یا ایرانی نیستید یا نقاش نیستید یا هیچکدام. آن‌هایی که این جامعیت را پیدا کردند و این عناصر را کنار هم چیدند جاودان شدند. نه این‌که تصمیم گرفتند که جاودان بشوند، به طور طبیعی جاودان شدند. تصنعی کار به نتیجه نمی‌رسد.

عضو هیئت علمی دانشگاه هنر در ادامه گفت: نگاه هنرمندانه یک نگاه متفاوتی است. همه پدیده‌های عالم علتی دارند هیچ پدیده‌ای بدون علت اتفاق نمی‌افتد و این یک امر علمی است. حالا علت فیزیکی، شیمیایی و علل دیگر در کار است. علوم و دانش‌ها در پی یافتن این علل هستند و اساساً کار علم این است. اما هنرمند دنبال علت نیکو و علت زیباست. آن‌چه که در صنایع ادبی به آن حسن تعلیل گفته می‌شود که من اشاره‌ای به آن خواهم کرد. هر علتی را هنرمند حقیقی چه شاعر چه موسیقی‌دان، چه نقاش و… باشد، نمی‌پسندد، هنر نیکو را می‌پسندد. البته به قول شبستری ما معتقدیم که «ز نیکو هرچه صادر گشت نیکوست». از مصدر خیر جز خیر  متولد نمی‌شود. اگر حکمت بعضی چیزها را نمی‌دانیم نقص از فاعل نیست از قابل است.

او با اشاره به این‌که هنرمند اصیل باید به چند نکته توجه کند، افزود: یک این‌که کار متفاوتی بکند. «چشم کوته‌نظران بر ورق صورت خوبان / خط همی بیند و عارف قلمِ صنعِ خدا را». سعدی بی‌خود سعدی نشده است. این یک نگاه است. جور دیگری دیدن مهم است. شاعر، ادیب و هنرمند اگر علت نیکویی در پدیده‌ها پیدا کرد، آن را در اثر متجلی می‌کند و اگر پیدا نکرد خودش خلق می‌کند. همین حالا نمونۀ کامل آن را در حوزه نقاشی و نگارگری از استاد فرشچیان داریم. همه ما می‌دانیم که چوب را روی آب بگذاریم فرو نمی‌رود. علت این است که چگالی چوب کم‌تر از آب است و فرو نمی‌رود. این به درد هنرمند نمی‌خورد، چراکه این علت فیزیکی است. صائب جور دیگری می‌بیند؛ «چوب را آب فرو می‌نبرد حکمت چیست/ شرمش آید ز فرو بردن پرورده خویش.» چوب را خود آب پرورش داده است. استاد سر شاگرد را زیر آب نمی‌کند. چرا از این داستان اخلاق استنباط می‌کند، آن هم بدین زیبایی؟ حافظ می‌گوید: «مراد دل ز تماشای باغ عالم چیست؟/ به دست مردم چشم از رخ تو گل چیدن.»  برای چه به این دنیا آمده‌ایم؟ هر کس دلیلی را در نظر دارد. از نظر حافظ این است که «به دست مردم چشم از رخ تو گل چیدن.» مسئله عشق است. «اگر عاشق نمی‌بودیم صائب/ چه می‌کردیم با این زندگانی؟» عشق جوهره همۀ این هنرها است. تعبیر عجیبی امیرالمؤمنین علیه السلام دارد؛ جمله در نهایت ایجاز و بلاغت هست که «المَوَدَّهُ نَسَبٌ». نسب واقعی آن مودت است. بهترین ترجمۀ وُد در قرآن، عشق است. یعنی به یک معنا از حب بالاتر است. مولوی خوب ترجمه کرده است، او می‌گوید: «برادرم پدرم اصل و فصل من عشقست/ که خویش عشق بماند نه خویشی نسبی.»  این جوهره همۀ هنرهاست.

این پژوهشگر دین و ادبیات فارسی در ادامه آیین نکوداشت فرشچیان به مثابه هنرمند ملی ایران، مطرح کرد: لنداسکیپ (landscape) به معماریِ منظر ترجمه شده است. معماری در فضاهای باز، مانند جنگل و کوهستان. اگر از معماران بپرسید چرا چادرنشینان از پشم بز سیاه‌چادر می‌بافند؟ می‌گویند برای این‌که رنگ سیاه حرارت را جذب می‌کند و زیر چادر گرم می‌شود. علت درستی است اما زیبا نیست. شاعر چه استنباط کرده است؟ «هزار سال گذشت از حکایت لیلی/ هنوز مردم صحرانشین سیه پوشند.»  این نگاه هنرمند است. به آقای خرمشاهی وقتی داشت حافظ‌نامه را تدوین می‌کرد گفتم که شاید سعدی با یک نگاه زیبا اما استدلالی نه آن‌طور عاشقانه می‌گوید که «تو پارسایی و رندی به هم کنی سعدی/ میسرت نشود مست باش یا مستور.» بالاخره مستوری یک قاعده‌ای دارد و مستی قاعده‌ای دیگر. «سکر» و «صحو» در عرفان با هم تفاوت دارند. به آقای خرمشاهی گفتم به نظر من این بیت حافظ که می‌گوید: «مگرم چشم سیاه تو بیاموزد کار/ ورنه مستوری و مستی همه کس نتوانند.» بعد از ۱۰۰ سال جواب سعدی است. این تفاوت نگاه‌ها را نشان می‌دهد.‌ سعدی می‌گوید این‌ها قابل جمع نیستند ولی حافظ آن‌ها را قابل جمع می‌داند؛ می‌شود هم مست بود و هم مستور. در چشم سیاه یار این اتفاق می‌افتد.

او ادامه داد: این جامعیت وقتی در کسی جمع شد، آن وقت در هر حوزه هنری اثر به طور طبیعی فاخر، درخشان و جاودان خواهد شد. من فقط یک مثال می‌زنم. من یکی دو جلسه خدمت استاد فرشچیان رسیده بودم و آن روح لطیف را از نزدیک دیدم‌. همان‌طور که فرمودند ساکت بود و البته در آن سکوت، طوفانی در جریان بود. ایشان آن جامعیت را داشتند. یک موقعی که نشان درجۀ یک هنر را دریافت کردند  من هم به مناسبتی حضور داشتم. اولین بار از او شنیدم که به مطلبی اشاره کرد که حضرت آقای خامنه‌ای آن موقع گفته بودند که من یکی دو ساعت مقابل تابلوی عصر عاشورای تو ایستادم و گریه کردم. وقتی خود استاد فرشچیان این مطلب را نقل می‌کرد با همان زبان شیرین و لهجۀ دوست داشتنی اصفهانی خودش منقلب شده بود. نمی‌شود چنین هنرمندی با شعر مأنوس نباشد. نمی‌شود چنین هنرمندی با حافظ مأنوس نباشد. نمی‌شود هنرمند شاهنامه نخوانده باشد. درست است که همۀ این هنرها اولاً و بالذات علم هستند و باید آن علم را آموخت ولی فقط بحث علم نیست. شرط لازمش علم است. این‌طور هم نیست که فکر کنید که صرفاً با ذوق می‌شود یک مرتبه وارد این استخر شد. بعضی‌ها فکر می‌کنند وقتی که مولوی گفت: «آزمودم عقل دور اندیش را /بعد ازین دیوانه سازم خویش را»، اولاً باید دیوانگی کنند. اول باید عقل دوراندیش را بیآزماییم، بعد پله‌پله حرکت کنیم. اگر کسی پای خود را روی پلۀ دوازدهم گذاشته، پله‌های یک، دو، سه و… را طی کرده  است. باید مراتب را آرام‌آرام پیش برویم. ولی این مسیر باید با چاشنی علم، خیال نیرومند، عاطفه و ایمان همراه باشد.

سیدحسن شهرستانی در ادامه اظهار داشت: بنده در اسناد کتابخانۀ ملی نسخه‌ای خطی در باب آداب خوشنویسی مربوط به دورۀ صفوی می‌دیدم. به طور مثال حدود ۲۲ شرط برای خوشنویسی ذکر کرده بود. شرط اول خوشنویسی ایمان بود. جالب بود و من را حساس کرد.  وسط جنگ هم بود. گفته بود این قلم در دست خوشنویس و در دست کسی باشد که آرامش داشته باشد. این آرامش جز با ایمان به دست نمی‌آید. دست باید آرام باشد. آرامش مربوط به انگشتان نیست، بلکه مال دل است. در «مقامات حمیدی» که برای ۱۰۰۰ سال پیش است می‌خوانیم که جوانی بیماری‌ای داشت و معلوم بود بیماری او عاطفی است. شاگرد به پیر گفت که من نبض این بیمار را بگیرم. استاد گفت تو ندانستی که نبض عاشق را به دست نگیرند به دل گیرند. در هر کدام از این رشته‌ها نبض این عزیزان را از دل می‌گیرند. اثر فاخر و ماندگاری که استاد را نه مشهور که محبوب همۀ اقشار کرد، «عصر عاشورا» است. این اثر پشتوانه‌ای دارد که ورای حد تقریر است. موضوع اصلی که حضرت سیدالشهداست در اثر حضور ندارد. امام حسین (ع) را در تابلو نمی‌بینید اما این اشارات ابلغ من التصریح است. ان‌شاءالله خداوند به مداحان و مرثیه‌سرایان ما هم این آگاهی را بدهد که کنایه و اشاره خیلی زیباتر از مرثیۀ مکشوف است.

او افزود: نیّر تبریزی در اواخر قاجار در دوره ناصری بیتی دارد که دقیقاً همین صحنه را بیان می‌کند. چه بسا استاد فرشچیان این شعر را خوانده باشند. با مراعات نظیر بسیار زیبا، با تناسب خوب و اصطلاحات شطرنج این صحنه را توصیف می‌کند. او نقاش نیست، شاعر است اما کاری را می‌کند که استاد فرشچیان در حوزه خود انجام دادند. مخاطبش هم اسبِ حضرت سیدالشهداست. او می‌گوید: «ای فرس با تو چه رخ داده که خود باخته‌ای/ مگر این‌گونه که ماتی تو شه انداخته‌ای» روضه از این زیباتر نمی‌شود. این شعر ترجمان تابلوی استاد است یا اثر استاد ترجمان آن شعر است؛ هیچ فرقی نمی‌کند. این‌ها این‌طور با هم هم‌پیوند و خویشاوندند و از یک آبشخور و یک سرچشمه سیراب می‌شوند.

سیدحسن شهرستانی، پژوهشگر دین و ادبیات فارسی و رئیس اسبق دانشگاه هنر، در پایان گفت: نکتۀ والاتری وجود دارد که به نظر من در این حوزه استاد را می‌توان با شخصیتی مثل حافظ  مقایسه کرد و آن تواضع، صفا و معرف او در اوج هنر، زیبایی و فخامت اثر است. این مسئله را شما در حافظ هم می‌بینید. گفته‌اند اگر غزل ظرفی بود و از رودکی به بعد هر کسی آمد و قدری در این ظرف ریخت، سعدی دیگر آن ظرف را پر کرد. یکی از استادان قدیمی ما می‌گفت دیگر سعدی جایی برای کسی باقی نگذاشت. بعداً خود آن استاد بزرگوار می‌گفت که من در شگفتم چطور صد سال بعد از سعدی، حافظی پیدا شد. من جوان بودم ولی با اجازه به استاد گفتم حافظ آمد و ظرف را ترکاند و ظرف را بزرگ کرد. «ز حافظان جهان کس چو بنده جمع نکرد/ لطایف حکمی با نکات قرآنی». حافظ در اوج تواضع می‌گوید: «هر گنج سعادت که خدا داد به حافظ/ از یمن دعای شب و ورد سحری بود.» یا در بیتی می‌گوید: «من ار چه حافظ شهرم، جویی نمی‌ارزم/ مگر تو از کرم خویش، یار من باشی».

از شور تا جادوی شب؛ گفت‌وگویی میان موسیقی و نگاره‌های فرشچیان

سیدعبدالمجید کیانی، نوازنده سنتور و عضو پیوستۀ فرهنگستان هنر، چهارمین سخنران نشست، در ابتدای سخنان خود گفت: موضوعی که من در همه هنرها مشترک می‌بینم، همان معنویت است که گویی حرف اول را می‌زند. استادان سنتی ما در زمینه موسیقی، هنگامی که می‌خواستیم هنر را فرا بگیریم، به ما می‌گفتند: «اول معنا، بعد موسیقی». حتی استادی داشتیم به نام حسین تهرانی که نوازنده تنبک بود. تنبک برای ما اهل موسیقی هم سازِ خیلی ارزشمند و دارای جایگاهی معنوی نیست. هنگامی که در هنرستان موسیقی تحصیل می‌کردم و در کلاس ایشان حاضر می‌شدم، مشاهده می‌کردم که وقتی شاگردی می‌خواست تنبک بیاموزد، استاد تأکید داشت که اول معنا، اول اخلاق، فلان و فلان و بعد هنر. بر آن شدم تا بررسی کنم آیا این رویکرد در همه جا وجود دارد؟ مشاهده کردم که نه تنها در موسیقی، بلکه در هر رشته‌ای که کسی بخواهد فرابگیرد، استاد می‌گوید: «اول معنا». از این رو می‌گویند که به راستی این معنویت است که حرف اول را می‌زند.

او افزود: دار قالی را در نظر بگیرید که از تارهای گوناگونی بافته شده است. به ویژه در ایران که اگر بخواهیم هنرهایش را برشمریم، بیش از ۳۰۰ رشته هنری گوناگون وجود دارد. از جمله آن‌ها می‌توان به نگارگری، خوشنویسی، موسیقی، معماری و… اشاره کرد. اما یک خاتم‌کار، منبت‌کار یا کاشی‌کار نیز استادش همین را می‌گوید. پرسش این‌جاست که چه چیزی این تارهای گوناگون را به هم پیوند می‌دهد؟ آن پودِ رابط چیست؟ از آن‌جا که من در حوزه موسیقی فعالیت دارم، نگاهم از پشت عینک موسیقی به جهان است. برای مثال، هنگامی که آثار استاد فرشچیان را تماشا می‌کنم، پیش از هر چیز، موسیقی را در آن می‌بینم؛ در جستجوی دیدن موسیقی در اثر هستم. آیا این پود همان موسیقی نیست که همه هنرها را به هم متصل می‌کند؟ استاد ادبیات، ادبیات را اصل می‌داند و استاد خوشنویس، خوشنویسی را. من که اهل موسیقی هستم، آن پود را موسیقی می‌دانم؛ یعنی همان معنویت. هنگامی که در جستجوی ریشه‌های این معنویت برمی‌آیم که چرا ما ایرانیان این‌قدر بر آن تأکید داریم، به رساله‌ای برمی‌خورم از شیخ صدوق، مربوط به هزار سال پیش، با عنوان «آداب المتعلمین» که نظام استاد-شاگردی را به طور کامل تبیین کرده است. در این رساله، بیست ویژگی برای شاگرد و بیست ویژگی برای استاد برشمرده شده است. وقتی این ویژگی‌ها را می‌خوانیم، گاهی شگفت‌زده می‌شویم که چگونه ممکن است پس از گذشت هزار سال، این آداب هنوز در استادان بزرگ ما زنده و پابرجاست. از این رو، بر آن شدم بخشی از آن‌ها را مطرح کنم تا ببینیم چگونه می‌توان معنویت را به عنوان یک پودِ رابط که همه هنرها را به هم پیوند می‌دهد، درک کرد.

این استاد موسیقی در ادامه بیان داشت: در مطالعه‌ای مختصر مشاهده می‌کنم که همین مضامین در میان حکما و اندیشمندان مختلف، در ادوار گوناگون تکرار شده است. همان‌طور که می‌دانید، شیخ صدوق متعلق به قرن سوم و چهارم هجری، دوران شکوفایی تمدن ایرانی است. اما در قرن ششم و هفتم نیز رساله‌ای مانند «مرصاد العباد» از نجم‌الدین رازی را داریم که دوباره همان بیست ویژگی را برمی‌شمارد. من دوست دارم این ویژگی‌ها را برای شما بخوانم. بیست صفت برای شاگرد و بیست صفت برای استاد. از آن‌جا که سخن ما درباره استاد فرشچیان است، می‌خواهم ببینم آیا آن‌چه از هزار سال پیش در فرهنگ ما ریشه دارد، هنوز تداوم یافته یا این‌که تضعیف شده یا به کنار رفته است. نخستین ویژگی‌ای که برای استاد برمی‌شمارد، «علم» است؛ به قدر حاجت از علم باخبر باشد. دومین ویژگی، «عقیدت» است که نباید به بدعتی آلوده باشد. من که در زمینه موسیقی فعالیت دارم، می‌بینم که موسیقی امروز ما به نوآوری‌های نادرستی آلوده شده است. البته با نوآوری به خودی خود مخالفتی نیست؛ بلکه اساس کار هنری بر آن استوار است. اما مسئله این‌جاست که آن بدعت ناپسند چیست که باید از آن پرهیز کرد؟ هرچند این رساله‌ها بیشتر بر جنبه‌های دینی تأکید دارند، اما هنرهای ما، همان‌گونه که گفتم، با معنویت عجین شده‌اند و جدایی از آن ممکن نیست.

کیانی در ادامه مطرح کرد: سوم «عقل» است؛ هم عقل دینی و هم عقل معاش که باید به کمال رسیده باشد. امروز در تلاشم تا این را برای خودم حل کنم. به نظر می‌رسد عقل دینی باید خردمندی و خردورزی باشد که بداند چگونه در شرایط روز، عقل معاش را که همگان واجد آن هستند به کار گیرد. چهارمین ویژگی، «سخاوت» است؛ باید بی‌نیازی پیشه کند و نیاز شاگرد را برآورده سازد. در سخنان دوست عزیزم مطرح شد که آیا در دوران شاگردی نزد استاد، این نیاز وجود داشت که بتوانند در حکمت، فن و هنر نگارگری و آن ظرافت‌هایی که به سکوت و مسائل معنوی مربوط می‌شود، نیاز شاگرد را برطرف کنند یا خیر؟ این مسئله‌ای مهم است که اشاره دارد به این‌که اگر خوب فکر کنیم، متوجه می‌شویم یک استاد چگونه می‌تواندآن نیاز درونی شاگرد را برآورده کند. اگر فقط فن و صنعت مطرح باشد، که اکتسابی و قابل یادگیری است، اما هنر بخش اصلی‌اش اکتسابی نیست. شاگرد باید بتواند آن را در خود بیابد و استاد چگونه می‌تواند او را یاری کند تا این نیاز قلبی و درونی‌اش برآورده شود؟ این پرسش مطرح می‌شود که  آیا استاد ما، آقای فرشچیان، تا چه اندازه در این زمینه توانسته است آن نیروی درونی شاگرد را برآورده کند؟ این پرسشی است که می‌توانم از آقای دکتر رجبی یا از شاگردان ایشان بپرسم. با توجه به پاسخ‌هایی که می‌بینم، جواب مثبت است؛ با این‌که یادگرفتنی نیست، اما پاسخ مثبت است. از این رو می‌گویم که این سنت هنوز تداوم دارد.

او افزود: پنجمین ویژگی، «شجاعت» است؛ این‌که از ملامت مردم و زبان آنان نهراسد. ما که به اصطلاح، موسیقی قدیم، فرهنگی و اصیل خود را کار می‌کنیم، همواره در معرض این ملامت‌ها هستیم. این امری طبیعی است. خوشنویسان، نگارگران و معماران ما نیز با آن روبرو هستند؛ چرا که ما را متهم می‌کنند که به دنیای مدرن به گونه‌ای دیگر می‌نگریم، گویی عقب‌افتاده‌ایم و زمان را از دست داده‌ایم. پس چگونه می‌توان از این ملامت‌ها نترسید؟ ششمین ویژگی، «عفّت و خویشتن‌داری» است. هفتمین ویژگی این است که «علو همت» داشته به دنیا توجهی نکند؛ این از خصوصیات واضح هر هنرمند راستینی است. هشتمین ویژگی، «شفقت بر شاگرد» است؛ باید مشفق باشد و بار سنگینی بر او ننهد که شاگرد از تحمل آن عاجز باشد. این ویژگی را من به وضوح در بسیاری از استادان بزرگمان می‌بینم و با احتمال بسیار زیاد، در استاد فرشچیان نیز به خوبی مشهود است. در همین صحبت‌های دلنشین آقای رجبی، مشخص شد که همه این موارد را بیان می‌کردند، به طور مثال استاد می‌گفتند که راحت باشید، نباید چیزی را با زحمت و مشقت تحمل کنید. نهمین ویژگی این است که «استاد باید آن‌چنان باشد که شاگرد از علم او منفعت حاصل کند.» آیا این منفعت، همان تربیت شاگردان و خلق آثار ماندگار نیست؟ چه منفعتی باشکوه‌تر و عالی‌تر از این؟ دهمین ویژگی، «عفو و گذشت» است؛ تا شاگرد از او بدش نیاید. وقتی شاگردی خطایی می‌کند، اگر او را نبخشیم، کمی از ما دلگیر می‌شود و نظر بدی پیدا می‌کند.

این نوازنده سنتور در ادامه گفت: یازدهمین ویژگی، «حُسن خُلق» است؛ باید سعادت و آرامش و آن سکون درونی که یک استاد دارد را بتواند به شاگردش منتقل کند و در واقع باید ایثار نماید. وقتی به همه این موارد نگاه می‌کنم، درمی‌یابم که ما ایرانیان، چه آداب متعلمین باشکوهی داشته‌ایم و هنوز هم داریم. دوازدهمین ویژگی، «کرم و بخشش» است؛ باید یاری‌دهنده باشد. پرسش اینجاست چگونه یک استاد می‌تواند با بخششی که دارد، به شاگرد یاری رساند و او را کمک کند؟ سیزدهمین ویژگی، که در ادامه حسن خلق می‌آید، این است که «شاگرد، آینه‌ی افعال، احوال و اخلاق استاد است.» به نظر من امروز این نکته بسیار مهم است و باید به آن توجه کنیم. وقتی از سیستم استاد-شاگردی صحبت می‌کنیم، به نظر می‌رسد استادی وجود دارد، اجازه بدهید مثالم را از موسیقی بزنم، مانند میرزا عبدالله، که تار یا سه‌تار به دست می‌گیرد. یک هنرجوی موسیقی، ساز او را می‌شنود و با چشم، پرده‌ها را می‌بیند. هرچه او می‌نوازد، شاگرد نیز می‌نوازد و یک آهنگ را پس از چندبار تکرار، به تدریج فرا می‌گیرد و در طول ده، دوازده یا پانزده سال می‌تواند آن قطعات موجود در یک دستگاه موسیقی را به تدریج فرابگیرد. اما وقتی دقیق‌تر می‌نگریم، درمی‌یابیم که این بخش بسیار ظاهری کار است؛ یعنی چیز آن‌چنان مهمی نیست، چرا که هر شاگردی می‌تواند مسائل اکتسابی را بیاموزد؛ هم استاد می‌تواند درس بدهد و هم شاگرد می‌تواند یاد بگیرد. اما زمانی که پای تبدیل شدن این فن به «هنر» به میان می‌آید، مسائل بسیاری وجود دارد که آموختنی نیستند.

او ادامه داد: من تجربه هر دو را دارم. چندین سال در هنرستان آزاد موسیقی، موسیقی جدید را که در مکتب استاد وزیری پایه‌گذاری شده بود، فرا گرفتم. در آن‌جا فقط تکنیک و حالت‌های موسیقی آموزش داده می‌شد و آن صفت‌های معنوی اگرچه وجود داشت، اما به آن‌ها اهمیت داده نمی‌شد. ما فقط باید تنها کتاب‌ها را یاد می‌گرفتیم. اما وقتی به دانشگاه آمدم و نزد آقای برومند، که استادی به اصطلاح سنتی با روش‌های قدیمی بود، رفتم، در کلاس، هنگامی که به ایشان «استاد» خطاب کردیم، گفت: «به من استاد نگویید. استاد، جای دیگری است». این جمله، تکلیف ما را روشن کرد که انگار این‌جا مسئله دیگری در میان است. سپس تأکید کردند که ضبط نباید کنید. آن زمان هنوز ضبط صوت رایج نبود، اما گویی ایشان چند دهه بعد را پیش‌بینی می‌کردند و یادداشت نباید بردارید؛ فقط باید ببینید و گوش کنید. اینجا دقیقاً همان نقطه‌ای است که ملامت‌ها آغاز می‌شود که چقدر شما عقب‌مانده هستید! موسیقی که گوشی نباید باشد، باید آوانگاری و فلان و فلان داشته باشد. خلاصه، هیچ راهی برای قانع کردنشان نبود. بعد وقتی قطعه‌ای را می‌نواختند، ما به تدریج و بسیار آرام آن را فرا می‌گرفتیم و درمی‌یافتیم که قضیه فقط این نیست. وقتی می‌خواهیم هنر را فرابگیریم، مقدار زیادی از مسائل وجود دارد که این‌جا است که اشاره می‌شود که شاگرد، آینه افعال، احوال و اخلاق استاد است. در سیستم استاد-شاگردی، این سه مورد اهمیت فوق‌العاده‌ای پیدا می‌کنند. من باید آن معنویت و رفتاری که در استاد هست را بتوانم فرا بگیرم. آن اخلاق، برای من در قاموس یک استاد، به راستی به دغدغه‌ای شخصی تبدیل می‌شود. اما آن حال چگونه منتقل می‌شود؟ پس درمی‌یابیم که بخش مهمی از موسیقی یا هر هنر دیگر، غیراکتسابی است و باید به صورت حضوری، از راه دل، از راه احساس شهودی، یا از هر راه دیگری که باشد، به دست آید.

عضو پیوستۀ فرهنگستان هنر در ادامه اظهار داشت: در نهایت، به چهاردهمین ویژگی می‌رسیم. «توکل»؛ در وی قوت توکل قوی باید باشد. پانزدهم، «تسلیم» است؛ آن‌چه بندگی است را به جای آورد. شانزدهم، «رضا» است؛ به قضای حق راضی باشد و به احکام الهی اعتراض نکند. هفدهم، «وقار» است؛ با وقار و حرمت با شاگردان زندگی کند. هجدهم، «سکون» است؛ در کار تعجیل نکند و به آرامی در وجود شاگرد نفوذ و تصرف کند. نوزدهم، «ثبات» است؛ ثابت‌قدم باشد و درست عزیمت کند. و اما بیستم، «هیبت» است؛ به گونه‌ای که شاگرد در دلش شکوهی حس کند و در غیاب و حضور او، همواره مؤدب باشد. همچنان که شاگردان استاد را این‌گونه می‌‌بینیم. هر یک از این بیست ویژگی، اگرچه شاید قدری بی‌ادبانه باشد که بخواهیم این صفات را به استادی نسبت دهیم یا او را با آن‌ها مقایسه کنیم، اما برای شناخت بهتر مفید است. نباید از این کار بترسیم؛ چرا که ستایش و تجلیل، جایگاه خود را دارد، اما باید بیاییم بیندیشیم، تحقیق کنیم و عمیقاً کار کنیم تا اگر ارادتی داریم، این ارادت، باطنی و قلبی شود و به باور تبدیل گردد. من هنگامی که این بیست ویژگی را در ذهنم مرور می‌کنم، از خود می‌پرسم که آیا استاد ما این صفات را در خود دارد یا خیر؟ امروز می‌بینم که تمام استادان برجسته هنر ما در ایران، این صفات را دارا هستند، منتها برخی جنبه‌ها در وجودشان قوی‌تر و برخی ضعیف‌تر است، یا ممکن است یک یا دو مورد را نداشته باشند، اما در کل، این خصایل حضور دارند. پرسش این‌جاست‌ که چگونه می‌توان در وجود استادی، همه این صفات را به صورت کامل مشاهده کرد؟ چنین شخصی باید استاد زمانۀ ما باشد.

این پژوهشگر حوزه موسیقی در ادامه مطرح کرد: من به عنوان کسی که در حوزه موسیقی فعالیت دارم، می‌بینم که در برخی از آثار استاد فرشچیان، عنصر «خیال» و «موسیقی» بسیار قوی‌تر به نظر می‌رسد. نگاره‌ی «جادوی شب» نمونه‌ای از این دست است. کاش فرصتی بود تا می‌توانستم نشان دهم که چرا چنین است. چرا می‌گویم این نگاره، «جادوی شب»، چنین حجمی از خیال و موسیقی را در خود جای داده است؟ البته همه آثار دارند، اما این اثر به قدری برای من غنی است که آن را با دستگاه‌ها، مقام‌ها و گوشه‌های موسیقی قدیم ایران مقایسه می‌کنم. می‌گویم دستگاه «شور»؛ این دستگاه حالتی شورانگیز دارد. من آن معنویت و حال و هوایی را که در این اثر «جادوی شب» وجود دارد، می‌شناسم. اگر دستگاه شور را به درستی شنیده و به خوبی درک کرده باشیم، می‌دانیم که حالتی دارد که قابل توصیف نیست؛ یعنی نمی‌توان آن را شرح داد، باید آن را شنید. سپس وقتی به این تابلو نگاه می‌کنی، می‌بینی که تمامی آن خصوصیات را در خود دارد. موسیقی دستگاهی ما از قطعات کوچکی به نام «گوشه» تشکیل شده است؛ آهنگ‌هایی که چندان طولانی نیستند. این قطعات در کنار هم قرار می‌گیرند و استاد، آن‌ها را پشت سر هم می‌چیند و به آن «ردیف» می‌گوییم. وقتی به یکی از این قطعات کوچک نگاه می‌کنیم، می‌بینیم که دارای مرکزی به نام «شاهد» است و نغمه‌هایی در اطراف این نغمه شاهد در گردش هستند. وقتی با دقت بسیار به اثر نگاه کنی، آشکار است که این نغمه مرکزی در حال تکرار است و نغمه‌های دیگر حول آن در چرخشند. «جادوی شب» برای من دقیقاً همین ساختار را دارد؛ دارای مرکزی است که استاد آن را به زیبایی ترسیم کرده و اطراف آن را با حالت‌های حلقوی و دایره‌وار، که به آن «گره» می‌گوییم، بیان کرده است. بنابراین، آن نغمه‌ای که ما به آن «شاهد» می‌گوییم و نغمه‌های اطرافش، همگی در محدوده‌ای کوچک قرار دارند، بر خلاف موسیقی کلاسیک که در گامی با هفت یا هشت نت است. از این لحاظ، بسیار شبیه به نگارگری «گل و مرغ» است. من این‌گونه استدلال می‌کنم که این اثر «جادوی شب» خود، یک «گل و مرغ» است؛ مرغ که نماد عشق و معشوق است و گل که حضور دارد؛ گویی اثر دارد این نغمه را می‌سراید.

سیدعبدالمجید کیانی، عضو پیوستۀ فرهنگستان هنر، در پایان سخنان خود، گفت: به خاطر دارم هنگامی که استاد در دومین دوره «چهره‌های ماندگار» انتخاب شدند و از ایشان دعوت شد تا روی صحنه بروند و جایزه را دریافت کنند، البته ایشان که برای دریافت جایزه حاضر نشده بودند، پشت تریبون تنها یک جمله گفتند: «مشقِ لیلی می‌کنم». همین و دیگر هیچ. اگر به این دو واژه دقت کنیم و معنای «مشق کردن» را درک کنیم، آن‌گاه متوجه می‌شویم که چرا برای من، این اثر همانند دستگاه «شور» است. اثر دیگر، «ماه» است که آن نیز به همین صورت است. یعنی همه این آثار گویی یک «شاهد» دارند و نغمه‌هایی که پیرامون آن در گردشند. رنگ‌آمیزی در «جادوی شب» بیشتر به سوی آبی سیر و تیرگی متمایل است که شب را تداعی می‌کند و دستگاه شور نیز برای ما شب را به یاد می‌آورد. در مقابل، دستگاه «سه‌گاه» سپیده‌دم را نمایندگی می‌کند. اثر بعدی، «بهار طرب‌انگیز» است که در دستگاه «ماهور» جای می‌گیرد؛ زمانی که هوا روشن است و آفتاب دمیده است. «طرب‌انگیز» گوشه‌ای در دستگاه ماهور است که اتفاقاً با این فضا هماهنگی کامل دارد و نماد نشاط و زندگی است. «چهارگاه»، «طلوع خورشید» است؛ آن رنگ‌هایی که بر روی خورشید می‌بینیم، در اثر دیده می‌شود. و سرانجام، «نیاز و نوازش» است که من آن را در دستگاه «همایون» می‌یابم. در گوشه همایون، قطعه‌ای است به نام راز و نیاز.

از ضریح تا ضمیر؛ تجلی معنا و جامعیت هنر محمود فرشچیان در آثار آیینی

عباس بهزادی، رئیس کارگاه ساخت ضریح عبدالعظیم حسنی،  آخرین سخنران این آیین، با اشاره به این‌که از شوی بارگاهی در این مجلس حضور دارد که به گردن همه اهل تهران حق دارد، گفت: در تعریف ضریح می‌گوییم: «سازه‌ای مشبک، چوبین یا فلزی که بر سر مزار امام یا امام‌زاده‌ای قرار می‌گیرد.» یک تابلو وقتی کشیده می‌شود، چهار سال طول نمی‌کشد اما طراحی ضریح حضرت عبدالعظیم چهار سال توسط استاد طول کشید. این امر شاخصه این ضریح‌هاست؛ ضریح حضرت رضا (ع)، ضریح حضرت امام حسین (ع) و ضریح حضرت عبدالعظیم حاصل سال‌ها تلاش و کوشش ایشان بوده که به حمدالله به نتیجه رسیده است.

او ادامه داد: از نظر فرشچیان، ضریح، نقره نیست، طراحی نیست، طلا نیست، قلم‌زنی نیست. تعریف ایشان از ضریح این است که جاذبه‌ای داشته باشد و ما بتوانیم با خدای خودمان ارتباط برقرار کنیم و این خیلی مهم است برای ما که در محلی قرار می‌گیریم که مردم می‌آیند آن‌جا با همه خواسته‌ها و با همه کاستی‌هایی که دارند و شروع می‌کنند به نجوا کردن با خدای خودشان. این مرز پیوند بین انسان و خدا را می‌توانیم کنار این ضریح‌ها ببینیم و مرکز ثقل این بقعه‌ها هم این ضریح‌ها هستند. گلِ کاری که در این‌جا انجام می‌شود، این ضریح‌ها هستند که بحمدالله خدا توفیق را به ایشان داده که سه ضریح را طراحی کنند که کمتر در آثار نگارگرانمان داریم.

بهزادی در ادامه اظهار داشت: فرشچیان نه تنها طراح که تهیه‌کننده هم بود. ما در اصطلاح عام می‌گوییم «ضریح‌سازی»؛ ولی ضریح‌سازی هنرهای مختلفی در خود دارد؛ معماری دارد، نگارگری دارد، قلم‌زنی دارد، نجاری دارد، نورپردازی دارد. انواع و اقسام هنرهای ایرانی-اسلامی را در ساخت ضریح شاهد هستیم. وقتی که ایشان شروع به کار کردن کرد، ما یک چهارم ضریح جدید حضرت عبدالعظیم را با گچ ساختیم. وقتی خدمت ایشان عرض کردم که آقا، معماری هست که می‌تواند کمک کند، گفتند بیایند. من دیدم فرشچیان در معماری هم سررشته است. وقتی بحث این شد که دنبال فلزی برویم که کمتر سیاه شود، سختی‌اش بیشتر باشد، در مقابل سایش، مقاوم باشد و… . جمله جالبی داشتند و می‌گفتند که دست‌های بعضی از این آدم‌ها که می‌آیند، دست‌های کارگری است، آن‌قدر زبر و خشن است که می‌زنند به این نقره‌ها و آنی پاک می‌شود. وقتی عرض کردیم که آقا، ما کاری را با دانشگاه صنعتی شریف انجام دادیم و آمدیم روی آلیاژ نقره کار کردیم و توانستیم با ترکیب نقره و پالادیوم کار کنیم، خوشحال شد. آقای دکتر دولتی را آوردیم، کنارش نشستیم و چقدر با همدیگر راجع به آلیاژ صحبت کردند.

 او با اشاره به دانش استاد فرشچیان در قلم‌زنی، افزود: روزی طرح ایشان را قلم‌زنی می‌کردیم و استاد بسیار ناراحت و عصبانی از حرم بیرون آمدند. وقتی مراجعه کردند به منزل آقای دکتر، به من تلفن زدند که آقای فرشچیان بسیار عصبانی‌است، می‌گوید این‌ها نمی‌توانند کار مرا جمع کنند. عرض کردم خدمتشان که اجازه بدهید ما با قلم‌زن به منزلشان برویم. با استاد قلم‌زن رفتیم منزلشان. چند اسم نوشتند؛ محمدتقی ظفر، خسروانی، ساعی، مرحوم دهنوی و گفتند که برو راجع به این‌ها فکر کن. کار تمام شده را ما می‌فرستادیم خدمت ایشان. ده یا دوازده مورد که از نگاه ما و قلم‌زن دور بود را ایشان متذکر می‌شدند. استاد، قلم‌زنی را هم بلد بود.

بهزادی با اشاره به طراحی سقف ضریح عبدالعظیم، در مدت دو سال گفت: ما توانستیم یک سقف ۱۰ متر مربعی را طراحی کنیم. گاهی موقع‌ها خدمتشان عرض می‌کردم که آخر برای ۱۰ متر کار چقدر سخت می‌گیرید شما؟ گفتند که «هر چه در این پرده نشانت دهند/ گر نپسندی به از آنت دهند» به شوخی گفتم شاید پیردختر یا پیرپسر شد؛ آخر نمی‌شود که دو سال طول کشید. می‌گفت نه، اجازه بدهید و الان سقف ضریح حضرت عبدالعظیم کار شده و شاهکار کارِ چوب است. برای اولین بار به صورت یکپارچه مُقَرنَس در سقف ضریح کار شده است و آن‌هایی که در کار چوب هستند از بزرگی آن تعجب می‌کنند. ما بزرگترین ورق نقره را توانستیم کف کارگاه، حضرت عبدالعظیم بگذاریم، چرا؟ چون اعتقاد داشتیم که این کاری که ایشان کرده، به قول آقای دکتر، این سروی که در میانه ضریح طراحی کرده، لیاقت این را دارد که ما تلاش کنیم. ما دو سال دویدیم تا توانستیم دو ورق تولید کنیم، ۱۴۰ سانتی‌متر در ۱۷۰ سانتی‌متر، با سه میلی‌متر ضخامت، از جنس فدیوم. اگر بگوییم توانستیم جواهر تولید کنیم به این ابعاد شاید بگویند که چنین چیزی نیست ولی می‌توانید آزمایش کنید و ببینید که فدیوم است. پای این سرو نوشتند که «فروغ آدم خاکی ز تازه‌کاری‌هاست/ مه و ستاره کنند آن‌چه پیش ازین کردند.» قلم‌زن تنها می‌تواند روی قطعه‌ی ۳۰ تا ۴۰ سانتی‌متر کار کند و برای کار بر روی ابعاد ۷۰ یا ۸۰ سانتی‌متری، باید قطعه را خواباند و کار کرد. خوشبختانه این مهم توسط قلم‌زنان چیره‌دست اصفهانی، آقای علیرضا اسدی و پسرانش به انجام رسید.

رئیس کارگاه ساخت ضریح عبدالعظیم حسنی در ادامه مطرح کرد: وقتی بود که خبرنگار از استاد پرسید امروز که در کارگاه ضریح حضرت عبدالعظیم حضور فیزیکی دارید، کار را چگونه ارزیابی می‌کنید؟ پاسخ دادند که اگرچه امروز به‌صورت فیزیکی این‌جا حاضر شدم، اما همواره در این‌جا پرسه می‌زنم. بارها پیش آمده که ساعات ۱۰ یا ۱۱ صبح، که برای ایشان مصادف با سحر بود، تماس گرفته و می‌گفتند این اندازه خاص را بیاور و به من بده. وقتی می‌پرسیدم که هنوز نخوابیدید؟ پاسخ می‌دادند که نه، از دیشب تاکنون در حال فکر کردن به این موضوع هستم تا این کار را به سرانجام برسانم. هنگامی که از ایشان پرسیده شد این سومین کار شماست، آن را در مقایسه با دو کار قبلی چگونه می‌بینید؟ پاسخ دادند این روزی حضرت عبدالعظیم بوده است.

عباس بهزادی در پایان سخنان خود گفت: تابلوی «عرش بر زمین» با موضوع گودال قتلگاه را که ایشان کار کرده بود، برای رونمایی در سعدآباد آورده بودند، حاج محمود پارچه‌باف، مدیر هیئت امنای ساخت ضریح حضرت سیدالشهدا (ع)، به یکی از همراهان گفت که در اینجا روضه‌ای نیز بخوانید. در آن اتاق روضه خوانده شد. ما در حال مشاهده تابلو بودیم. پس از روضه، آقایان رفتند. مچ دست مرا گرفت و گفت برویم ببینیم اوسا چه کرده است. در مراحل پایانی کار قاب‌کردن اثر، به نزد نجار رفتیم و پس از خدا قوت گفتن، در حالی که مچ دست من در دستش بود، پرسید نظرت چیست؟ گفتم ان‌شاءالله با صاحب اثر محشور شوید. دوباره پرسید نظرت را بگو. گفتم بی‌هنر عیب هنر را می‌گیرد. دوباره مچ دستم را فشار داد و گفت آدم که هستی نظرت را بگو. عذرخواهی کردم و گفتم استاد، ببخشید، بی‌ادبی است. با عصبانیت گفت‌ بگو. گفتم استاد، این پرچمی که کنار گودال کشیده‌اید ما معتقدیم این پرچم را حضرت زینب (س) بلند کردند؛ ای کاش این پرچم به گونه‌ای بود که یک طرفش به زمین و طرف دیگرش به سمت بالا بود. در این لحظه، دست مرا محکم فشرد و نعره زد سر نجار که نکن. راست می‌گوید! راست می‌گوید! راست می گوید! من درجا خیس عرق شدم. سپس ایشان میز ناهارخوری را کنار زدند، کاغذها و تابلو را آوردند تا دوباره آن را ترمیم کنند. کیفش را باز کرد و گفت غصۀ چه را می‌خوری، همه چیز را با خود آورده‌ام و این‌جا درستش می‌کنم و این کار را انجام داد.

آیین نکوداشت «استاد محمود فرشچیان(فرشچیان؛ هنرمند ملی ایران)»-۰۵-۰۸-۱۴۰۴

پایان بخش آیین‌نکوداشت استاد محمود فرشچیان، افتتاحیه نمایشگاه اختصاصی طراحی‌های ضریح استاد بود که با حضور اساتید، هنرمندان و حاضران در مراسم در تالار لرزاده مؤسسه صبا برگزار شد.

امکانات
برچسب ها
محمود فرشچیان-نگارگری-مینیاتور-تابلوی عصر عاشورا-تابلوی ضامن آهو-تابلوی پنجمین روز آفرینش-پژوهشکده فرهنگ و هنر اسلامی
ثبت دیدگاه
برای صرف‌نظر کردن از پاسخ‌گویی اینجا را کلیک نمایید.

درس‌گفتار و دوره‌های آموزشی
بیناب، مجلۀ تخصصی فرهنگ‌وهنر
دیدگاه
در نشست «تعزیه و روایت ایرانی» مطرح شد: «تعزیه، حلقه مفقوده روایتِ ایرانی»

در نشست «تعزیه و روایت ایرانی» مطرح شد: ...

۱۴۰۴-۰۹-۰۲
با کتاب «مفاهیم کلیدی در اقتصاد رسانه»؛ آرین طاهری برگزیده سی‌و‌دومین جشنواره کتاب سال دانشجویی شد

با کتاب «مفاهیم کلیدی در اقتصاد رسانه»؛ ...

۱۴۰۴-۰۸-۲۸
کارکرد ادبیات داستانی در ادبیات نمایشی مذهبی ایران

کارکرد ادبیات داستانی در ادبیات نمایشی م...

۱۴۰۴-۰۸-۲۴
در نشست ایده ایران چیست؟ مطرح شد: «بازگشت به کجاستیِ ایران؛ از فلسفۀ مکان تا طرح آمونیل»

در نشست ایده ایران چیست؟ مطرح شد: «بازگش...

۱۴۰۴-۰۸-۱۳
نشست نقد و بررسی رمان «آن‌جا» برگزار شد؛ آینده‌ای که نمی‌خواهد از گذشته جدا شود

نشست نقد و بررسی رمان «آن‌جا» برگزار شد؛...

۱۴۰۴-۰۸-۱۱
در آیین نکوداشت استاد محمود فرشچیان مطرح شد؛  هنر، سلوک و احیاء؛ مروری بر میراث محمود فرشچیان در هنر معاصر ایران

در آیین نکوداشت استاد محمود فرشچیان مطرح...

۱۴۰۴-۰۸-۱۱
«آمونیل؛ طرحی برای توسعه و منطقه‌گرایی در غرب آسیا»

«آمونیل؛ طرحی برای توسعه و منطقه‌گرایی د...

۱۴۰۴-۰۸-۱۱
چگونه می‌توان از معماری بومی به‌عنوان الگوی سیاست‌گذاری شهری بهره گرفت؟

چگونه می‌توان از معماری بومی به‌عنوان ال...

۱۴۰۴-۰۸-۱۱
نشست نقد و بررسی رمان «آن‌جا»

نشست نقد و بررسی رمان «آن‌جا»

۱۴۰۴-۰۸-۰۵
شهرگفتار؛ خوانش سه بعدی تهران

شهرگفتار؛ خوانش سه بعدی تهران

۱۴۰۴-۰۸-۰۳
کتاب‌های جدید پژوهشکده
پیشنهاد سردبیر
در نشست «تعزیه و روایت ایرانی» مطرح شد: «تعزیه، حلقه مفقوده روایتِ ایرانی»

در نشست «تعزیه و روایت ایرانی» مطرح شد: ...

۱۴۰۴-۰۹-۰۲
با کتاب «مفاهیم کلیدی در اقتصاد رسانه»؛ آرین طاهری برگزیده سی‌و‌دومین جشنواره کتاب سال دانشجویی شد

با کتاب «مفاهیم کلیدی در اقتصاد رسانه»؛ ...

۱۴۰۴-۰۸-۲۸
کارکرد ادبیات داستانی در ادبیات نمایشی مذهبی ایران

کارکرد ادبیات داستانی در ادبیات نمایشی م...

۱۴۰۴-۰۸-۲۴
در نشست ایده ایران چیست؟ مطرح شد: «بازگشت به کجاستیِ ایران؛ از فلسفۀ مکان تا طرح آمونیل»

در نشست ایده ایران چیست؟ مطرح شد: «بازگش...

۱۴۰۴-۰۸-۱۳
نشست نقد و بررسی رمان «آن‌جا» برگزار شد؛ آینده‌ای که نمی‌خواهد از گذشته جدا شود

نشست نقد و بررسی رمان «آن‌جا» برگزار شد؛...

۱۴۰۴-۰۸-۱۱
در آیین نکوداشت استاد محمود فرشچیان مطرح شد؛  هنر، سلوک و احیاء؛ مروری بر میراث محمود فرشچیان در هنر معاصر ایران

در آیین نکوداشت استاد محمود فرشچیان مطرح...

۱۴۰۴-۰۸-۱۱
«آمونیل؛ طرحی برای توسعه و منطقه‌گرایی در غرب آسیا»

«آمونیل؛ طرحی برای توسعه و منطقه‌گرایی د...

۱۴۰۴-۰۸-۱۱
چگونه می‌توان از معماری بومی به‌عنوان الگوی سیاست‌گذاری شهری بهره گرفت؟

چگونه می‌توان از معماری بومی به‌عنوان ال...

۱۴۰۴-۰۸-۱۱
نشست نقد و بررسی رمان «آن‌جا»

نشست نقد و بررسی رمان «آن‌جا»

۱۴۰۴-۰۸-۰۵
شهرگفتار؛ خوانش سه بعدی تهران

شهرگفتار؛ خوانش سه بعدی تهران

۱۴۰۴-۰۸-۰۳
مطالب پربازدید
  • در نشست «قانون علیه شهر» مطرح شد: عدم شف... - 997 بازدید
  • نشست «فهم سواد رسانه‌ای در ایران: سواد ب... - 980 بازدید
  • «امکان‌ها و زمینه‌های حقوقی برای رشد وی‌... - 979 بازدید
  • تاملی در سیاست‌های بازآفرینی شهری در چهل... - 967 بازدید
  • اثر «لیالی و الدهور» در محفل چهل‌و‌نهم «... - 957 بازدید
  • در پژوهشکده فرهنگ و هنر اسلامی؛ نشست «... - 953 بازدید
  • سیدحسین شهرستانی در نشست «عصر نصرالله»: ... - 948 بازدید
  • گفتارهای اصحاب اندیشه و علوم انسانی در چ... - 937 بازدید
  • در هشتمین جستار «بازار رسانه» مطرح شد؛ ش... - 931 بازدید
  • در نشست «سه دهه در آیینه جادو» مطرح شد؛ ... - 924 بازدید
    • برنامه های پژوهشی
    • هیئت علمی
    • چارت
    • درباره ما
    • تماس با ما
    • کتابخانه الکترونیک
    کلیه حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به پژوهشکده فرهنگ و هنر اسلامی است.
    LemonTheme