افزایش قیمت بنزین و اعتراضات پس از آن/۲ | پژوهشکده فرهنگ و هنر اسلامی

پژوهشکده فرهنگ و هنر اسلامی

  • اخبار
  • انتشارات
  • گروه های پژوهشی
    • گروه مطالعات اجتماعی فرهنگ و هنر
      • میز مطالعات جنگ و دفاع مقدس
    • گروه مطالعات رسانه
    • گروه حکمت هنر
      • میز مطالعات موسیقی
    • گروه مطالعات اندیشه معاصر انقلاب اسلامی
    • گروه سیاستگذاری و مدیریت فرهنگ و هنر
    • میز تخصصی فلسفه و سینما
    • میز تخصصی فقه هنر
  • باشگاه هنر و اندیشه
  • درباره ما
    • معرفی گروه مطالعات رسانه
      • معرفی میز فلسفه فضای مجازی
    • معرفی گروه مطالعات اجتماعی فرهنگ و هنر
      • معرفی میز مطالعات جنگ و دفاع مقدس
    • معرفی گروه حکمت هنر
      • معرفی میز مطالعات موسیقی
    • معرفی گروه سیاستگذاری و مدیریت فرهنگ و هنر
    • معرفی گروه مطالعات اندیشه معاصر انقلاب اسلامی
    • معرفی میز تخصصی فلسفه و سینما
    • معرفی میز تخصصی فقه هنر
  • نشریه بیناب
  • نگارخانه
  • تماس با ما
  • اخبار
  • انتشارات
  • گروه های پژوهشی
    • گروه مطالعات اجتماعی فرهنگ و هنر
      • میز مطالعات جنگ و دفاع مقدس
    • گروه مطالعات رسانه
    • گروه حکمت هنر
      • میز مطالعات موسیقی
    • گروه مطالعات اندیشه معاصر انقلاب اسلامی
    • گروه سیاستگذاری و مدیریت فرهنگ و هنر
    • میز تخصصی فلسفه و سینما
    • میز تخصصی فقه هنر
  • باشگاه هنر و اندیشه
  • درباره ما
    • معرفی گروه مطالعات رسانه
      • معرفی میز فلسفه فضای مجازی
    • معرفی گروه مطالعات اجتماعی فرهنگ و هنر
      • معرفی میز مطالعات جنگ و دفاع مقدس
    • معرفی گروه حکمت هنر
      • معرفی میز مطالعات موسیقی
    • معرفی گروه سیاستگذاری و مدیریت فرهنگ و هنر
    • معرفی گروه مطالعات اندیشه معاصر انقلاب اسلامی
    • معرفی میز تخصصی فلسفه و سینما
    • معرفی میز تخصصی فقه هنر
  • نشریه بیناب
  • نگارخانه
  • تماس با ما

افزایش قیمت بنزین و اعتراضات پس از آن/۲

۱۳۹۸-۰۹-۱۰ ۱۳۹۸-۰۹-۱۰ بازدید : 1378

نهمین گردهمایی اصحاب علوم انسانی، اجتماعی، هنر و رسانه با گفتگوی تخصصی پیرامون موضوع «افزایش قیمت بنزین و اعتراضات پس از آن»، برگزار شد. در این نشست اساتید و پژوهشگران در رشته‌های گوناگون به موضوع افزایش قیمت بنزین و اعتراضات پس از آن پرداختند و ارائه‌های کوتاهی را در این زمینه مطرح کردند.

نهمین گردهمایی اصحاب علوم انسانی، اجتماعی، هنر و رسانه با گفتگوی تخصصی پیرامون موضوع «افزایش قیمت بنزین و اعتراضات پس از آن»، برگزار شد. در این نشست اساتید و پژوهشگران در رشته‌های گوناگون به موضوع افزایش قیمت بنزین و اعتراضات پس از آن پرداختند و ارائه‌های کوتاهی را در این زمینه مطرح کردند.

الهیاری: این اعتراضات را باید از جنس خیزش‌های خیابانی و تکاپو برای زنده ماندن ساحت اجتماعی دانست که اراده‌ای برای تغییر شرایط دارند.

از دیگر ارائه‌کنندگان این نشست علی الهیاری بود که ضمن اشاره به موضع‌گیری حامیانه رسانه‌ها و مقامات اروپایی نسبت به نظام سیاسی، انتقاد از خشونت و مخاطره‌آمیز دانستن حرکات اعتراضی و واکنش کم‌تحرک و منتقدانه نسبت به حکومت از سوی رسانه‌های امریکایی، گفت: وجود حداقل ۲۰۰ کشته و هزاران بازداشتی از معترضین و اندک آشوب‌گران سازمانی، فضای ارعاب، مسدود کردن بی‌محابای هرگونه امکان صحبت دربارۀ موضوع، نشانی از ترس، ضعف، عصبیت و نگرانی‌های بسیار نظامِ سیاسی از وضعیت داشت؛ همچون برخورد بی‌خردانۀ بشار اسد در آغاز بحران سوریه. با این تفاوت مهم که او آن هنگام هیچ تجربه امنیتی -بر خلاف ادعاهای داخلی-  و مواجهه با اعتراضات اجتماعی نداشت. مقایسۀ چنین شیوه‌ای از سرکوب با سرکوب‌های خشن و زمخت دهۀ هفتاد علیه اعتراضات مردم طبقات مستضعف (که شباهت‌های مهمی دارند)، نشان می‌دهد در راهبرد و نگاه‌های اساسی امنیتی-سیاسی تغییری حاصل نشده و ایده‌ها و اهداف به همان مقدار بدوی و خشونت‌بار است. با انذار نسبت به این نکته که این مغز امنیتیِ کوچک، در طی این سال‌ها به ویژه بعد از ۸۸، با رشد تاکتیکی ابزارهای سرکوب و قدرت گسترده و بی‌مهاری که در سلطه بر همۀ امور کشور یافته است، دچار عدم تناسب وحشتناکی شده است که خروجی‌های آن را فاجعه‌بارتر و با خسارت‌ها را دهشتناک می‌کند.

در ساحت سیاسی  State لویاتانی به عنوان  مهمترین مفهوم معنابخش حکمرانی است، که هرگونه جریان حاویِ گفتار و هویتِ سیاسی را از عرصۀ قدرت، حذف می‌کند. اما در ساحت اجتماعی با کنار زدن پروژۀ ملّت‌سازی، ساختارهای سنتیِ ارباب-رعیتیِ متکثر در نظام سیاسی سلطانیسم را تخریب و ساحت اجتماعی را مسطح می‌سازد. که در این ساختار دیگر نه طبقۀ مصلحین اجتماعی، نه نهاد دانشگاه، نه نهاد‌های مشارکت‌کنندۀ مردمی، جز عده‌ای مجیز‌گو و بسط‌دهندۀ قدرت حاکم، وجود نخواهد داشت و تنها تابلوهای صوری و غبارگرفته باقی خواهد ماند. به این شکل مردم، به توده تبدیل می‌شوند.

الهیاری در ارائه خود استفاده از مدل‌های گذشته را برای تحلیل وضعِ سیاست و جامعه ناکارآمد دانست و با اشاره به ایده‌ی «نظام بردگی» گفت: در این نظام از سویی یک حاکمیت لویاتانی همۀ شئون را در دست گرفته است و از سوی دیگر خیل عظیم بردگانِ فکری، دینی، اقتصادی، سیاسی و اجتماعی قرار می‌گیرند.در این مدل است که توده به مثابه جرمی فاقد شعور، شاکله و خِرد، در همۀ ساحت‌های وجودی خود، تنها ابزاری در دست حاکمیت است. علاوه‌براین، پیوند عمیقی بین نظام سیاسی حاکم با سرمایه‌داری داخلی، اعم از بی‌دین یا مذهبی، نوکیسه یا کهن، (البته درست‌تر باید گفت نه حتی سرمایه‌داری که دلالان سوداگر و غارت‌گران مافیایی)، و نیز نظام سرمایه‌داری الیگارشیک خشن جهان (با نماد لندن) برقرار می‌شود و اشتراکِ استراتژیکِ منافع شکل می‌گیرد. چنین است که بزرگترین شرارتِ انسانی، یعنی فسادِ متفرعنانه و ظالمانۀ نظام سیاسی، شکل می‌گیرد.

آنچه در آبان ۹۸ و دی ۹۶ رخ داد (و همۀ هیئت حاکمه علیه آن‌ها متفق‌القول بودند)، نه فقط اعتراضات اقتصادی، نه فقط نارضایتی از ناکارآمدی قوای اجرایی، نه فقط اعتراض به فقر و فساد و تبعیض سیستماتیک، نه فقط اعتراض به نداشتن امکان برای تصمیم‌گیری دربارۀ مسائل کلانِ مرتبط به سرنوشت خویش، نه فقط اعتراض به سلب آزادی و حقوق اجتماعی اساسی، که علاوه بر همۀ این‌ها، فریاد و ضجۀ -احتمالاً ناآگاهانه- از تحقیر و توهین سیستماتیک و فراگیرِ انباشته شده و قرار گرفتن در ”موقعیت بردگی“ است. این دادهای زجرآور بروزی از فریاد و چنگ‌انداختن انسانِ در آستانۀ فروپاشی کامل روحی و جسمی بر اثر شکنجه‌هایِ موقعیت و ”شرارت‌هایِ نظامِ حکمرانیِ امنیت ملی“ است.

او همچنین تصریح کرد: گفتار و سیستم امنیتی که بر خلافِ دروغِ «عوضش امنیت داریم»، نه مشغول تأمین امنیت مردم و کشور (که حتی ناتوان از انجام آن) که در موقعیت حفظ، بسط و گسترش سلطۀ حاکمیت سیاسی در همۀ عرصه‌ها و حفظ امنیت هیئت حاکمه و منافع اقتصادی، سیاسی و حتی ایدئولوژیک ”نظام“ و تکاثر آن‌هاست، نه بخشی از راه‌حل که از بنیادهای اساسی انسداد و ویرانی گستردۀ کشور است؛ آن هم وقتی پروندۀ سیاهی از ماجرای شورآباد تا رسوایی متهمان ترورهای هسته‌ای دارد و در فهم، تحلیل و مدیریت یک اعتراض محتمل، طبیعی و البته به حق مردم، چنین فجایع میدانی در سرکوب و خفقان می‌آفریند.

این اعتراضات را نباید بر اساس وهم‌های امنیتی تحلیل کرد که مثلا در ۲۰:۳۰ عکسی نشان دهند و ماسک زدن را دلیل ارتباط افراد با گروهکِ رجوی بدانند!، که حتی به رواج و تاکیدها بر چنین تحلیل‌هایی و جایگزینی آن نسبت به تحلیل‌های سیاسی و اجتماعی باید بسیار مشکوک بود. این اعتراضات را باید از جنس خیزش‌های خیابانی و تکاپو برای زنده ماندن ساحت اجتماعی دانست که اراده‌ای برای تغییر شرایط دارند.

شباهتِ هماهنگ‌نشده مدلشان با اتفاقات منطقه، از موقعیت‌های مشابه در نظام‌های منطقه حکایت دارد. اعتراضاتی که علی‌رغم برخورداری از معنا و هویت اجتماعی-سیاسی در لایه‌های عمیق -هر چند نه تماماً خودآگاه-، بدون داشتن رهبری متمرکز و کلان، دارای قدرت و دلالت‌های مهم هستند. اعتراضاتی که در فضایی با مجموعه‌ای از ایده‌های اجمالی و تنقیح نشده تنفس می‌کنند، در هر مرحله می‌آموزد و به مرور به بهبود خویش و ایجاد ارتباط با سایر شبکه‌ها می‌پردازد. هر چند کشورهای منطقه روش سرکوب‌گرایانۀ خشن سیسی را اسوۀ خود قرار دادند، و هر چند مخاطره‌های درونی و فشارهای بیرونی در تعیین مسیر و سرنوشت آنها در مقطع زمانی کنونی موثر خواهد بود، اَمّا لزوماً مانع از استمرار و تکاپوی آن نخواهد شد.

اعتراضات مردمی ایران، هر چند تا خودآگاهی نسبت به موقعیت بردگی (که ریشه‌های بسیاری در تاریخ فکری و فرهنگی ما نیز دارد) فاصله بسیار دارد و تا گفتار سیاسیِ رهایی‌بخش و الهام‌بخشِ عمیق و جدیِ جایگزینی نباشد، به سرنوشتی نیک و تغییر بنیادین شرایط نخواهد رسید اَمّا در هر مرحله پرسش‌های فراوانی پیش روی متفکر اجتماعی می‌گذارد و مهم‌تر، ابعاد تازه‌ای از واقعیت‌هایِ نظام سیاسی حاکم را آشکار می‌کند، هر چند به بهایی سنگین‌تر.

پر نشد پیمانه تا پیمانه نشکست و نریخت.

دلاوری:  اگر حکومتی این اعتراض را به رسمیت نشناسد، صرفا زخمی عفونی را نادیده گرفته که نیشتر اعتراض می‌توانست از جدی تر شدن آن جلوگیری کند.

در ادامه این گردهمایی، فاطمه دلاوری پاریزی نیز در ارائه خود با عنوان «زخم زیبا؛ دیالکتیک زیباحسیک با دیگری خشمگین»، ضمن اشاره بر خشونت‌های پس از انقلاب کبیر فرانسه و طرح‌ها دیدگاه‌های منتقدان روشنگری و سلطه عقل کانتی، گفت: هگل در این میانه چون همیشه تلاش دارد دیالکتیکی بین این دو وضعیت بر قرار کند. از سوئی به آرمانهای عقل معتقد است و از سوئی واقعیتهای تاریخی را می‌پذیرد و امکان تحقق آرمان‌های عقلانی را در دل سنت تاریخی ممکن می‌داند. دنیای امروز دنیایی هگلی است و مدرنیته از دریچه نگاه هگل، بر جهان مسلط شد. حیات روح هگلی در تجزیه شدگی و انشقاق است، تز شقه می‌شود و آنتی تز از درون خود تز مشتق می‌گردد. آنتی تز همان شکاف درونی خود تز است که به توهم ثبات و و حدت تز حمله می‌کند و آن را رفع می‌کند. بدون تجزیه شدگی نه حرکتی رخ می دهد نه دیالکتیکی و نه رسیدن به امر یونیورسال و مطلقی. و شرط امکان دیالکتیک، به رسمیت شناختن دیگری است و روح هگلی از طریق به رسمیت شناختن دیگری خود را جهانی می‌کند و به امری مطلق و نه تمامیت خواه تبدیل می‌شود.

این پژوهشگر حوزه علوم انسانی افزود: اگر این به رسمیت شناختن آنتی‌تز محقق نشود، تز، روز به روز کوچکتر و درون ماندگارتر می‌شود تا جایی که به آخرین رمقهای خود می‌رسد. این جوشش و حرکت و صیرورت و در نهایت بزرگ شدن و نزدیکی به روح مطلق، ناشی از به رسمیت شناختن دیگری است. اما این به رسمیت شناختن صرفا وجه اپیستمولوژیک و معرفت‌شناسانه ندارد و مهم است که از منظر سیاست‌ورزی زیباحسیک باعث تغییر مذاق حاکمیت و مردم شود.

به رسمیت شناختن حاشیه‌نشینها در هر حکومتی، امکان وحدت حقیقی را فراهم می‌آورد. زنان، رنگین پوستان، اقلیتهای دینی، معترضان سیاسی، افراد متفاوت به لحاظ فکری و فرهنگی و محرومین اقتصادی از جمله حاشیه‌نشین‌هایی هستند که در جریان اصلی حکومت‌ها معمولا به رسمیت شناخته نمی‌شوند. جنبش‌های اعتراضی اکثرا از سوی این افراد در تاریخ ثبت شده و خشونت‌هایی را بر حکومت‌ها تحمیل کرده‌اند.

در نگاه دینی و مکتبی نیز، اعتراض، به عنوان یکی از اساسی‌ترین حقوق مظلوم به رسمیت شناخته شده است. لَا یُحِبُّ اللَّهُ الْجَهْرَ بِالسُّوءِ مِنَ الْقَوْلِ إِلَّا مَنْ ظُلِمَ. خداوند صدای بلند به بدگوئی را دوست ندارد، مگر آن کسی که مورد ستم قرار گرفته بـاشد.

در تفسیر این آیه از سوره نسا گفته شده: در سه معنای مطرح در تفاسیر اعم از؛ به معناى «ممّن ظلم»، یعنى فریاد زدن کسى که مورد ظلم قرار گرفته، به معناى «لمن ظلم»، یعنى فریاد به نفع مظلوم، هر چند خودش مظلوم نباشد و به معناى «على من ظلم»، یعنى فریاد اعتراض‌آمیز به مظلومى که ساکت نشسته و ذلّت مى‌پذیرد، جایز است.

یا در سوره شورا آمده: وَلَمَنِ انْتَصَرَ بَعْدَ ظُلْمِهِ فَأُولَئِکَ مَا عَلَیْهِمْ مِنْ سَبِیلٍ

و هر کس پس از ظلمی که بر او رفته انتقام طلبد، بر اینان هیچ گناه و مؤاخذه نیست.

دلاوری در تبیین عنوان ارائه خود گفت: تصویر زیباحسیک از امر سیاسی در نگاه دینی تصویری است که مظلوم بدون لکنت و با شجاعت حتی به تندی و بدی و دشنامی که در جهر بالسوء اشاره شده اعتراض می‌کند و دین‌داران نه تنها او را خاموش نمی‌کنند که در کنار او به اعتراض می‌پردازند. و حتی اگر مظلوم نیز نخواهد اعتراض کند او را به اعتراض تحریک می‌کنند.

و البته، اعتراض مظلوم همواره با خشونتی نسبی همراه است. چگونه میتوان معترض امری شد بدون آن که خشونتی را ایجاد کرد؟ شیر بی یال و دم و اشکم که دید؟ این خشونتی که اعتراض مظلوم بر پیکر حاکمیت ایجاد می‌کند، زخم زیبایی است که جلوی عفونی شدن و سرایت بیماری را می‌گیرد. این اعتراض نشانه حیات یک جامعه است و کثرتی که در پی به رسمیت شناختن آن، به وحدت حقیقی و نه وحدتی صوری و بسیط، منجر می‌شود. اگر حکومتی این اعتراض را به رسمیت نشناسد، صرفا زخمی عفونی را نادیده گرفته که نیشتر اعتراض می‌توانست از جدی تر شدن آن جلوگیری کند. اعتراض اگر در نطفه خفه شود، چونان زخمی عفونی در سرتاسر بدن سرایت می‌کند و در نهایت به مرگ کلی جامعه و کوچک و بی رمق شدن جامعه حاکم منجر می‌شود.

افرایت الذی یکذب بالدین؟ فذلک الذی یدع الیتیم ولا یحض علی طعام المسکین. فویل للمصلین

آیا کسى را که روز جزا را تکذیب می‌کند دیده‌اى؟

این همان کس است که یتیم را بسختى مى ‏راند

و جامعه را به طعام گرسنگان تحریک نمی‌کند.

سلیمانی: نظم شبکه مبتنی بر نظام جهانی نمی‌تواند پاسخگوی اهداف انقلابی ما باشد. و شبکه ملی اطلاعات تنها راه چاره ماست.

«ارزیابی شبکه ملی اطلاعات؛ مسئولیت اجتماعی نظام رسانه‌ای و آغازی بر مفهوم رسانه ملی بحران» عنوان مطلبی است که مجید سلیمانی در این نشست ارائه داد، وی با اشاره به برجسته شدن عبارت «شبکه ملی اطلاعات» طی بحران اخیر و تاکید بر تمایز میان شبکه ملی اطلاعاتی که باید باشد و  آنچه اکنون موجود است و نتیجه کار دولت است گفت: سوال اصلی من این است که چگونه این شبکه ملی اطلاعات می‌تواند علیه رویکرد پسااستعماری “نظام جهانی شبکه” عمل کند؟ نظام جهانی شبکه‌ای که گروه‌های به حاشیه رانده‌شده را نادیده می‌گیرد و ایران نیز دقیقاً موقعیتی حاشیه‌ای در شبکه جهانی دارد. بنابراین باید این پرسش را طرح کرد که چگونه شبکه ملی اطلاعات می‌تواند هم‌زمان هم علیه نظام جهانی شبکه عمل کند و هم نگاه «مسئولیت اجتماعی» از سوی حکومت در برابر شهروندان را پوشش دهد.

او ضمن تاکید بر سختی پاسخگویی به سوال مطرح شده، اضافه کرد: بحران‌هایی در فهم این مسئله وجود دارد؛ از یک‌سو، این احساس وجود دارد که شبکه ملی اطلاعات «محدودکننده شهروندان» است و به‌عنوان دستاویزی برای «کنترل شهروندان» قرار می‌گیرد؛ از سوی دیگر نیز جمهوری اسلامی به‌عنوان یک حکومت انقلابی وظایفی را در این زمینه بر عهده دارد. زیرا ایران به‌واسطه رهبری انقلاب اسلامی در جهان، همیشه به نقد استکبار جهانی پرداخته و علیه کشورهای جریان اصلی جهان بوده است.

همچنین، به نظر می‌رسد که رسانه‌های اجتماعی مبتنی بر نظام جهانی، رویکردی پسااستعماری را دنبال می‌کنند. آن‌گونه که به‌عنوان‌مثال، اینستاگرام بر اساس قوانین کالیفرنیا هر صفحه‌ای را اراده کند مسدود می‌سازد. بنابراین این نظم شبکه مبتنی بر نظام جهانی نمی‌تواند پاسخگوی اهداف انقلابی ما باشد. و شبکه ملی اطلاعات تنها راه چاره ماست. حتی اگر این مسئله طرح شود که این شبکه ملی اطلاعات، حاوی «نگاه کنترل بر شهروندان» است.  ازاین‌رو، شاید بهتر باشد در مورد شبکه ملی اطلاعاتی صحبت کنیم که «باید» باشد و نه شبکه ملی اطلاعاتی که «هست». البته آن شبکه ملی اطلاعاتی که هست را هم نمی‌توان خیلی جدی گرفت. زیرا اساساً دولت کنونی اعتقادی به شبکه ملی اطلاعات ندارد و این تجربه چندروزه ما از شبکه داخلی نیز ارتباطی به شبکه ملی اطلاعات ندارد و درواقع کاریکاتوری از این شبکه است. ضمن اینکه اساساً این دولت اعتقادی به «تولید ملی در حوزه فناوری اطلاعات» ندارد. اساساً سخن گفتن از شبکه ملی اطلاعات در شرایط بحران شبکه، کمی زود است و آنچه تجربه شد به‌شدت قابل نقد است.

این پژوهشگر مطالعات رسانه افزود: شبکه ملی اطلاعات باید دقیقاً علیه «رویکرد پسااستعماری نظام جهانی شبکه» عمل کند و فراتر از مرزهای ایران، مأمن و محملی را برای همه گروه‌های به حاشیه رانده شده جهانی فراهم کند که احتمالاً تحت‌فشار جدی هستند و با یک اظهارنظر ساده، به‌راحتی صفحاتشان در رسانه‌های اجتماعی نظام جهانی مسدود می‌شود و یا اساساً نظام تولید و تبادل محتوا در رسانه‌های اجتماعی به‌گونه‌ای عمل می‌کند که این گروه‌ها به حاشیه بیشتری رفته و به محاق روند.

برای نظام انقلابی ایران و داعیه‌های بین‌المللی آن، شبکه ملی اطلاعات تنها به داخل مرزهای ایران محدود نمی‌شود و علیه «نظام استکبار جهانی شبکه» عمل می‌کند. حتی اگر امروز در داخل کشور چنین نگاهی وجود نداشته باشد و شبکه ملی اطلاعات را یک شبکه حکومتی برای کنترل شهروندان تلقی کنند. ما وظیفه داریم که این راه را انتخاب کنیم. در واقع شبکه ملی اطلاعات باید نهاد گفتگوی ملی ما باشد؛ آن‌چنان‌که هر صدایی که به حاکمیت ملی التفات داشته و آن را تقویت می‌کند را باید پوشش دهد. ضمن اینکه این شبکه، باید محملی را برای گفتگوی ما با گروه‌های به حاشیه رانده‌شده جهانی فراهم سازد. و باید نگاهی جهانی داشته باشد؛ زیرا برآمده از حکومتی انقلابی است که مرزی برای خود تعیین نمی‌کند؛ اما در برابر مرزهایی قرار می‌گیرد که شبکه مبتنی بر نظام جهانی آن‌ها را تعیین کرده است.

در ادامه نیز وی شبکه ملی اطلاعات کنونی را از سیاست‌گذاری تا اجرا گرفتار بحران‌های متعددی دانست و گفت: اولا؛ در نگاه کلان‌تر، ما هنوز نتوانسته‌ایم تعیین تکلیفی نسبت به مقولات کلی‌تری همچون؛ “سیاست و رسانه”، “مردم و رسانه”، “مردم و حکومت” و “شبکه ملی اطلاعات و مردم” و نسبت آن‌ها با یکدیگر برقرار کنیم. دوم اینکه هنوز نتوانسته‌ایم به یک تصمیم‌گیری سیاستی در مورد نظام جدید ارتباطات اجتماعی برسیم. شاید خیلی از سیاست‌گذاران ما هنوز گذار و تحول ارتباطات اجتماعی را درک نکرده‌اند. گذار و تحولی که همه انواع ارتباطات اجتماعی؛ اعم از رسانه‌ای، بین فردی و گروهی را در برمی‌گیرد و امروز همه آن‌ها فقط در قالب ارتباطات اجتماعی در رسانه‌های اجتماعی معنی‌دار شده است. سوم این‌که اساساً سیاست‌گذاران ما اصلاً هیچ شناختی نسبت به جهان جدید که بنای آن از داده‌ها و کلان‌داده‌ها است نداشته و برخی نیز اساساً باوری به تولید ملی در حوزه فناوری اطلاعات ندارند. چهارم اینکه سیاست‌گذاران ما اساساً نمی‌توانند تمایزی بین خدمات عمومی رسانه‌های اجتماعی با ارتباطات شبکه‌ای مبتنی بر رسانه‌های اجتماعی داشته باشند و نسبت آن‌ها را درک کنند. مسئله پیام‌رسان اجتماعی در حوزه خدمات اجتماعی است و نظام سیاست‌گذاری فضای مجازی در ایران باید به این باور برسد.

آخرین مسئله بحران‌ساز درباره شبکه اطلاعات، تعدد نهادهای تصمیم‌گیر است. شورای عالی فضای مجازی برای سامان‌دهی تعدد نظام‌های سیاست‌گذار ایجاد شده بود. اما با کمال تعجب می‌بینیم که در ۲۸ همین ماه و تنها چند روز بعد از شروع اغتشاشات، مصوبه خلق‌الساعه‌ای در دولت جمهوری اسلامی گذرانده می‌شود و اساسنامه شورای اجرایی فناوری اطلاعات مصوب می‌گردد. این شورای جدید به‌اصطلاح بر مبنای یکی از مصوبات شورای عالی فضای مجازی است؛ اما دایره اختیارات آن نشان می‌دهد که سیاست‌گذاری فضای مجازی در ایران را بر عهده می‌گیرد. درواقع به نظر می‌رسد که این شورا برای دور زدن مصوبات و کارکرد شورای عالی فضای مجازی و توسط دولت طراحی شده و تمام اعضاء نیز اعضای دولت هستند.

با این توصیف، نهایتاً به نظر می‌رسد که ما با «بحران مسئولیت اجتماعی در حکمرانی و سیاست‌گذاری در فضای مجازی در ایران» روبرو هستیم که شبکه ملی اطلاعات هم وجهی از آن است. این شبکه، با این نهادهای سیاست‌گذار و مجری، اساساً بعد از فروکش کردن اغتشاشات و اتصال به شبکه جهانی، مجدداً فراموش خواهد شد و مجدداً با خدمات بسیار ضعیفی که طی۱۰ روز گذشته ارائه شد روبرو خواهیم بود. زیرا شبکه ملی اطلاعات ما اهداف کلان و روشنی ندارد.

مطهری:  اگر صدای جامعه شنیده نشود ممکن است بمیرد. ممکن است دست به خشونت بزند، بعد مجبوریم بگوییم این‌ها اوباش بودند!

«حیات حقیقی جامعه، حلقه مفقوده سیاستگذاری‌های ما» عنوان مطلبی است که محمدحسین مطهری در این نشست ارائه داد.

او با اشاره به نقش فلسفه در زندگی روزمره و تبیین بحران اخیر از دیدگاه فلسفه اسلامی گفت: به نظر می‌رسد فلسفه در ایران و در تاریخ ما، برخلاف غرب، بازیگر اصلی نبوده است و معمولاً فلسفه اسلامی در تمدن سنتی و مدرن رقبای جدی داشته‌است. از این‌روی در حال حاضر در فلسفه اسلامی منظر اجتماعی، تمدنی و فلسفه تاریخ نداریم. در تبیین علت این موضوع می‌توان به دو نکته اشاره کرد: یکی این که متوجه تاریخ و اهمیت نقش تاریخ در فلسفه اسلامی هنوز نشده‌ایم یعنی فیلسوف مسلمان که به مسئله فلسفه تاریخ در یک بحث مستقل، پرداخته است فقط شهید مطهری است و با شهادت ایشان دیگر هیچ اثری ما در مورد فلسفه تاریخ در فلسفه اسلامی نداریم. دوم اینکه به اجتماع به عنوان یک ساخت حقیقی باور نداریم. بنابراین باید بپذیریم که جامعه یک موجود حقیقی در میان سایر موجودات است، که حیات دارد. این در حقیقت مخالف قرائتی است که جامعه را صرفاً توده‌ای از مردم می‌داند.

او در ادامه افزود آنچه در دیدگاه شهید مطهری و علامه طباطبایی و در میان  فلاسفه اسلامی رایج است، نگاهی است که به حیات مشترک، سرنوشت مشترک، نماد مشترک و شخصیت مشترک برای جامعه قائل است. یعنی قائل است که جامعه حیات دارد، زنده است و ممکن است بمیرد. این نگاهی منحصر بفرد است. قبل از انقلاب نیز، ایده‌ای از اسلام سیاسی به رهبری امام (ره) مطرح می‌شود که ما می‌توانیم حکومت اسلامی داشته باشیم، به این معنا که علاوه بر اسلام فردی، یک اسلام سیاسی هم مطرح می‌شود. با نظر به رویکرد علامه و شهید مطهری، علاوه بر قلمرو سیاسی و فردی، قلمرو سومی با عنوان حوزه اجتماعی نیز مطرح می‌شود.

تلقی من این است که بسیاری از مشکلاتی که در مقابله مردم با مردم، مواجه مردم با حاکمیت و حاکمیت با مردم مطرح است، به این جهت است که ما ظرفیت اسلام اجتماعی را از اسلام سیاسی و یا اسلام فردی طلب می‌کنیم و در این میان اسلام اجتماعی مغفول می‌ماند. به طور مثال ما بعد از انقلاب روحانی میدانی کم داریم و مدام جایگزین این‌ها و خلأ این‌ها را حاکمیت یا مردم باید پر کنند.

اگر جامعه را توده افراد بدانیم با مونولوگ کارمان حل می‌شود یعنی من یک چیزی را به شما ابلاغ می‌کنم شما هم اجرا می‌کنید چون توده مردم هستید مثل توده درخت هستید! شما شخصیت ندارید. و اما اگر جامعه را یک وجود حقیقی و صاحب شخصیت بدانیم، به نظر می‌آید که کار به دیالوگ کشیده می‌شود. از نظر من در اتفاقات اخیر نیز این نادیده گرفتن اجتماع است که بحران ایجاد کرده‌است، مردم احساس می‌کنند صدای‌شان شنیده نمی‌شود وگرنه این تعرفه بنزین که برای دولت آقای خاتمی است، چه می‌شود که الآن مردم اعتراض می‌کنند؟ چون احساس می‌کنند برخلاف زمان پیش، زمان این گران شدن هم به آنها ابلاغ نمی‌شود چون مطمئن هستند که حل است! چرا حل است؟ چون این جامعه به عنوان یک موجود حقیقی حیّ زنده دارای شخصیت و اراده اصلاً در نظر گرفته نمی‌شود.

البته این این تقصیر صرفا متوجه حاکمیت نیست، مردم هم چون درک اجتماعی ندارند گردن افراد می‌اندازند. و عموماً در تحلیل‌‌ها تاکید بر افراد است (احمدی‌نژاد این کار را کرد، روحانی آن کار را کرد، هاشمی این کار را کرد، محمدرضا پهلوی آن کار را کرد). هیچگاه در تحلیل‌ها، جامعه ایران مطرح نیست، منظور این است که آن شخصیت جامعه ایران که آمد انقلاب کرد مطرح نیست. برای همین بعد از انقلاب هنوز کماکان ما باید همچون مدل قبیله‌ای باید سه نفر برای ما تصمیم بگیرند و وقتی اعتراضی می‌شود برای این‌که اعتراض متوقف بشود رهبری در درس خارج‌شان از تغییرات دفاع بکنند که دوباره مجلس این را برنگرداند، حتی آن اسلام سیاسی هم انگار نمی‌تواند هیچ کاری انجام بدهد بواسطه این که ما هنوز آنچه را که از اسلام اجتماعی توقع داریم یا از اسلام سیاسی می‌خواهیم یا از اسلام فردی.

مطهری در پایان ارائه خود تصریح کرد: اگر ما به این مطلب باور نداشته باشیم یعنی جامعه را به عنوان یک شخصیت و صاحب فکر و اراده و حیات ندانیم ممکن است اگر صدای جامعه شنیده نشود بمیرد. ممکن است دست به خشونت بزند، بعد مجبوریم بگوییم این‌ها اوباش بودند! خب معلوم است که اوباش هم بودند. ولی این که این جامعه اعتراض دارد به این که هیچ کس صدای او را نمی‌شنود برخلاف این که همه مدعی هستند که نماینده این جامعه هستند! چپ و راست هم ندارد، بالا و پایین هم ندارد! هیچ کس توجه نمی‌کند به این که ما یک واقعیت اجتماعی داریم که صاحب شخصیت است صاحب حیات است و ممکن است که بمیرد، ممکن است رشد کند و ممکن است مریض شود.

دخانچی: ما درکی از دیگری نداریم و این به‌خاطر هژمونی صدرا است.

در ادامه این نشست میلاد دخانچی در ارائه مطلب خود با عنوان «من نمی‌خواهم این‌گونه اداره شوم» گفت: اولا؛ ما یک اشتباه بزرگ داریم که فکر می‌کنیم چیزی به ‌نام استیت اسلامی وجود دارد. ما نمی‌توانیم در مورد این اغتشاشات و درباره‌ی مشکلات حرف بزنیم مادامی که نرویم سر خانه‌ی اصلی که همان ‌تصوری است که چیزی به‌ نام استیت اسلامی وجود دارد. دوم برویم سراغ صدرا. یک بار این ملاصدرای بزرگوار را خفت کنیم و بگوییم عزیز من این ایده‌ی جوهری تو، این ‌وحدت وجود تو یا اصالت ‌وجود تو بر هم‌ریزاننده است. ابن عربی دیالکتیک دارد، جمع ازداد دارد. این جمع ازداد با صدرا له و لورده شده و مادامی که ما در سیطره‌ی صدرا به‌سر می‌بریم، ‌حداقل در خوانش نئوصدرایی‌ها دیالکتیک وجود ندارد. بنابراین  استیت تعیین می‌کند که خودش اصل و بقیه‌‌ عرض و ماهیتی هستند. همچنین ما درکی از دیگری نداریم و این به‌خاطر هژمونی صدرا است. صدار در دالان‌ها و نظریات و ادوار مختلف مدام بازسازی می‌شود و در نهایت به اکنون منجر می‌شود. و مادامی که با خوانش کنونی صدرا تسویه حساب نکنیم، به‌خاطر فقدان دیالکتیک نمی‌توانیم این مشکل را حل کنیم.

دخانچی  افزود: البته دیالکتیک در ابن عربی خیلی پررنگ است و وقتی ابن عربی را دارید هگل به نظر من یک بازی مسخره است. اما چرا استیت اسلامی نمی‌شود؟ استیت ‌مدرن آنوتولوژی خاص ‌خودش را دارد به همان میزان و به همان شکلی که سینما آنتولوژی خاص خودش را دارد. بازی استیت مدرن چه بوده؟ استیت مدرن از سر‌مایه‌داری درمی‌آید. یک سری آدم در یک بازاری با هم داد و ستد می‌کنند و انقلاب صنعتی هم در حال رخ دادن است؛ و دیگر رابطه مرکانتلیستی نیست، اتفاق دیگری هم در حال رخ دادن است؛ سرمایه.

حالا باید این جامعه‌ای که اساس آن روی بنگاه است و هریک از ما یک بنگاه هستیم را چطور اداره کنیم؟ اولین کاری که باید بکنم تامین امنیت است که بنگاه‌ها بتوا‌نند بنگاه‌داری‌شان را بکنند. باید مانع ‌چیزی شد که از بیرون بخواهد بازی را برهم بزند. پس  ‌همزمان با اینکه به بنگاه‌های خود‌مان فکر می‌کنیم به چیزی به اسم امنیت هم فکر می‌کنیم. لذا لاویا‌تان متولد می‌شود. لاویا‌تان امنیت را فراهم می‌کند و در مقابل مالیات و کمیسیون می‌گیرد. البته این لاویاتان‌ امکان زد و بند نیز پیدا می‌کند به این معنا که از رانت اطلاعاتی جهت تغییر در مناسبات بازار استفاده می‌کند. مشابه ‌چیزی که در کشور ما دارد رخ می‌دهد. این‌جا است که بر سر عدم دخالت لاویاتان و بازار آزاد توافق می‌شود، که متناظر با دیدگاه لاک، هابز و شکل‌گیری لیبرالیزم است.

در این نبود لاویاتان، زدوبند و ستم میان بنگاه‌ها آغاز می‌شود و این لحظه مارکس و طرح عدالت است. بنابراین لاویاتان جهت تنظیم روابط بازمی‌گردد ولی جهت مدیریت نیاز به اخلاق و رابطه اخلاقی میان بنگاه‌ها، احساس می‌شود. ‌لذا چهار مؤلفه‌ی استیت ‌مدرن ‌متولد می‌شود. لویا‌تان، هابز، لاک، ماکس و ‌فلسفه‌ها و اخلاق‌های مدرن.

او ضمن اشاره به جبر دوران جدید، تصریح کرد: ما هیچ دخلی در این جبر دوه جدید نخواهیم داشت. به همان میزان که از ابتدا در جهان تشیع استیت جبر دوره‌ی ما بود. ما چشم باز کردیم دیدیم این امویان آمدند مسلط شدند و سؤال منِ متفکر شیعی در آن لحظه این بود که در مقابل این ‌هجمه‌ی استیت من باید چه کنم؟ پاسخ به این سؤال، مسئله متفکر مسلمان بود. از سید جمال‌الدین اسد‌آبادی تا امروز که همه به دنبال این چه باید کرد، هستیم. پاسخ به این سؤال که من با بومیت‌ام، قومیت‌ام و تاریخ‌ام در نسبت با این استیت چه می‌توانم بکنم؟ از دل یک رابطه‌ی دیالکتیک شکل می‌گیرد که می‌توان از آن تحت عنوان دیالکتیک مذهب و سیاست یاد کرد. مذهب و سیاست یکی نیستند و رابطه‌ی دیالکتیک دارند. و در این رابطه لحظه انقلاب اسلامی متولد می‌شود. لحظه‌ی انقلاب اسلامی لحظه‌ی طرد استیت مدرن نیست، بلکه پاسخ به این سؤال است که در ‌این روز‌گار، ‌مذهب چه نقشی می‌تواند بیافریند. ایده‌ای به شدت جذاب که هم دنیا و هم دین است، ‌هم استیت مدرن داریم و هم مذهب.

وی در تبیین دیالکتیک میان مذهب و استیت مدرن که در این رابطه گمان می‌شد مذهب می‌تواند با پیچید‌گی جهان‌بینی‌اش تعدیل ایجاد کند، تصریح کرد: با گذشت این سال‌ها یک گلیچ رخ می‌دهد و ما به طرز عجیب و غریبی یاد‌مان می‌رود که استیت مدرن و مذهب رابطه‌ی دیالکتیک با هم دارند. و ناگهانی انگار‌ه‌های ‌مذهب و سیاست یکی می‌شود. یکی بدون دیگری. در یکی شدن مذهب و سیاست در تزویج این دوتا که البته رخ نداده و در تو‌هم ما این رخ ‌داده دیگری دیگر وجود ندارد. لذا این استیت خشن رانتی که حالا شکل مذهب پیدا کرده ‌هیچ دیگری ندارد که آن را تعدیل کند. مادامی که برنگردیم به این دیالکتیک، این ایده‌ی مضخرف یکی کردن دو‌تا را کنار نگذاریم و نگاه کنیم در چشم ‌فقهای اصولی که برای قرن‌ها هیچ حرفی برای گفتن نداشتند جز این‌که توضیح‌المسائل برای ما چاپ کنند و انتظار ‌داشته باشیم که این‌ها فقه حکو‌متی داشته باشند، این بازی ادامه خوا‌هد داشت. آن چیزی هم که همه‌ی ما نشستیم و درباره‌اش حرف می‌زنیم تحت عنوان مشکلات، عدالت‌خواهی، در واقع ناکارآمدی دولت مدرن است. همه‌ ما در غایت لیبرالیزم فکر می‌کنیم  اما در التقاط‌های عجیب و غریبی مثل شفافیت و … می‌افتیم. نمی‌گویم شفافیت و… بد است، اما به‌واسطه‌ی این التقاط‌ها آنتولوژی‌های‌شان فرا‌موش می‌شود. در واقع ما برای مبارزه با التقاط دچار التقاط شدیم. ‌این متاتوضیحی ‌است که من برای توضیح وضع‌ موجود می‌گویم.

جوهرچی: ما به جای این که یک تجمع اعتراضی بگذاریم و بگوییم ما آشوبگر نیستیم ما معترض هستیم و قصدمان را از آشوبگران جدا کنیم می‌آییم یک تجمع حمایتی برگزار می‌کنیم.

«واکنش حزب الله نسبت به کنش‌های رهبری» عنوان مطلبی بود که رضا جوهرچی در این گردهمایی ارائه کرد.

او با سوالاتی از دهه تولد و جهت‌گیری سیاسی سایر حاضران ارائه خود را آغاز کرد و گفت: برای جمعی که خودشان را نه اصولگرا و نه اصلاح‌طلب می‌دانند، این بحث مهمی است که نسبت خودشان را با رهبری جامعه مشخص بکنند. و از این‌روی می‌خواهم بازخوانی‌های تاریخی از گذشته بکنم  و مثال‌هایی از رفتارهای انقلابیون نسل اول با ولیّ فقیه و رهبر جامعه بزنم، ببینیم آن‌ها چطوری با امام(ره) تعامل می‌کردند و امروزه درک و فهم ما و نوع نگاه‌مان به کنش‌های رهبری و مواضع آقا چیست؟

بچه‌های حزب‌اللهی وقتی آقا اشاره می‌کند نوک انگشت او را نگاه می‌کنند، درواقع جهت اشاره را نگاه نمی‌کنند بلکه نگاه‌شان در نوک انگشت قفل می‌شود! حالا نمی‌دانند این افقی که دارند نشان می‌دهند کجاست این را نمی‌بینند. به طور مشخص پیرامون اتفاقاتی که اخیراً رخ داد و صحبت آقا در روز یکشنبه خیلی از دوستان، رسانه‌ها و خبرگزاری‌های ما فقط نوک انگشت را نگاه کردند و نرفتند جهت نگاه و دامنه صحبت‌هایی را که در این چند سال کرده‌اند بررسی کنند و با دائره‌المعارفی که از حرف‌های امام و انقلاب و حرف‌های اوتاد انقلاب دارند، ماجرا را تحلیل کنند.

او با اشاره به ماجرای بنی‌صدر و نوع واکنش امام و اوتاد انقلاب تصریح کرد:

بنی‌صدر کلاً ۱۸ ماه رئیس‌جمهور بوده و یک رأی کم‌نظیر هم در تاریخ انقلاب داشت، ۱۰ روز پس از آغاز ریاست جمهوری وی نامه‌ای را جمعی از بزرگان انقلاب به امام(ره) می‌زنند. من فرازی از این نامه را می‌خوانم: «چه خوب بود ضرورتی برای نوشتن این مطالب در این شرایط نبود. تذکر ندادن را گناه تشخیص دادیم و تذکر دادن را وظیفه. اظهار برادر و نوه و داماد و بسیاری از نزدیکان شما. –یعنی در این نامه هم دارند آیت‌الله پسندیده را محکوم می‌کنند هم آیت‌الله میثاقی را دارند محکوم می‌کنند و هم سیداحمد را دارند محکوم می‌کنند آن هم با اسم نه در لفافه–  محیط را برای پذیرش شایعات آماده‌تر کرد. علائم تکرار مشروطه به چشم می‌خورد و… » این مطالب را خود آقا، خود آقای هاشمی، شهید بهشتی، شهید باهنر و آقای موسوی اردبیلی خطاب به امام می‌گویند! در روزهای اولی که بنی‌صدر رئیس جمهور شده است نه این که ۶ سال از ریاست جمهوری وی گذشته، و هنوز کسی جرأت نکند که یک مطالبه جدی از رئیس جمهور داشته باشد!

این مطالبه در روزهایی است که اتفاقاً امام در بیمارستان بستری هستند و آقای هاشمی ترجیح می‌‌دهد که این نامه را به امام ندهد. بعد از گذشت یک سال، با بدتر شدن اوضاع، خود آقای هاشمی دست به قلم می‌شود و نامه‌ای به امام می‌نویسد. جالب است شما اگر خبرگزاری‌ها را سرچ کنید در دو مقطع این نامه، در رسانه‌های ما بازتاب داشته است یکی قبل از ۸۸، که این نامه به عنوان شجاعت و اقتدار هاشمی و نحوه تعامل وی با امام برجسته می‌شود. و دیگری بعد از ۸۸، که همان رسانه‌ها برای کوبیدن هاشمی، این نامه را دوباره منتشر کردند.

این نامه که به اولین نامه بدون سلام معرف است، اینگونه آغاز می‌شود: «آیا رواست که به‌خاطر اظهار نظرات جنابعالی ما درگیر باشیم؟ ما متهم و جنابعالی در مقابل این‌ها موضعی در نظر بگیرید. بعدها تاریخ چگونه قضاوت می‌کند؟…» پس از گذشت یک ماه، در اسفند ۱۳۵۹ شهید بهشتی دست به قلم می‌شود و خطاب به امام می‌گوید: «به حکم وظیفه به‌حکم وظیفه عمومی النصیحه الائمه المسلمین، عرض می‌کنم: در ماه‌های اخیر صدای پای آمریکای توطئه‌گر و هم‌دستان و هم‌داستانان او گسترده‌تر از پیش شنیده می‌شود. دنباله زنجیروار توطئه‌های غرب و شرق که متأسفانه خود را پشت سر رئیس جمهور پنهان کرده‌اند بیش از پیش نمایان است …».

جوهرچی در ادامه با اشاره به سخنرانی آقا درباره عدم کفایت رئیس‌جمهور در مجلس و برکناری بنی‌صدر بعد از ۱۸ ماه افزود: نمی‌دانم واقعاً امروز از بزرگان کسانی هستند که توانسته باشند با این ادبیات راجع به رئیس‌جمهورهای مستقر از دوره آقای هاشمی صحبت کرده، و متهم به ضدیت با انقلاب و ضدیت با رهبری نشده باشند؟ از نمونه‌های دیگر تاریخی می‌توان به انفجار نخست‌وزیری و شهادت آقای رجایی و آقای باهنر اشاره کرد. در این مقطع فعالیت‌های شهید لاجوردی را می‌بینیم و کار به جایی می‌رسد که امام به  شهید لاجوردی دستور می‌دهند که پرونده مختومه شود ولی در سال‌های بعد شهید لاجوردی باز هم مسئولیت می‌گیرد و هنوز بر آن پرونده اصرار دارد و حتی در وصیت‌نامه‌شان می‌آید ولی ما نمی‌بینیم که کسی شهید لاجوردی را متهم به ضد انقلاب بودن بکند با این که برخلاف نظر امام(ره)، عمل کردند و تا لحظه شهادت‌شان بر مواضع‌شان پافشاری می‌کنند.

مثال دیگر، نامه شهید چمران خطاب به امام(ره) پیرامون ارتباط با لیبی است. در این نامه نوشته شده: «نمی‌دانم چگونه ممکن است که رهبر انقلاب اسلامی ایران دست خود را در دست مجرمین بگذارد؟ مگر ما به خاطر خدا قیام نکرده‌ایم؟ مگر به راه علی و حسین(ع) نمی‌رویم؟ مگر نمی‌خواهیم ارزش‌های خدایی را استقرار دهیم؟ چگونه می‌خواهیم انقلاب اسلامی ایران را با کثافات مجرمین آلوده کنیم؟ چگونه می‌توانیم طهارت و اخلاص بی‌نظیر شهدای انقلاب اسلامی ایران را لجن‌آلود کنیم؟ و…»

او در ادامه تصریح کرد: این واکنش‌ها را قیاس کنید با نوع تعامل انقلابیون نسل ما و نسل بعد از ما خصوصاً با بحث ولایت فقیه. ما چگونه نسبت به یک سخنرانی آقا واکنش نشان دادیم و عمل اجتماعی انجام دادیم؟ جریان فرزندآوری خیلی مثال خوبی است. ما سال‌ها در مورد بحث جمعیت، ناظر به یک پشتوانه‌ای کار کردیم و سال‌ها متهم بودیم به ضدیت با سیاست رهبری که مبنی بر کنترل جمعیت است ولی این پژوهش‌ها در نهایت به سخنرانی خود آقا منجر شد. نمونه‌های دیگر سکوت نسبت به اصل ۴۴ و پولی شدن دانشگاه است که از نظر من بسیار خطرناک‌تر از گران شدن بنزین است. به طور کلی حزب‌الله خودش یک کولونی کرده است، و دور خودش می‌چرخد و در نسبت خودش با ولیّ فقیه دچار یک سرگشتگی و ویرانی عجیبی شده است. به نظر من، یک نفر تلاش کرد این سرگشتگی را جواب بدهد، آن هم دولت احمدی‌نژاد بود. اما آن‌قدر سرگیجه آن شدید شد و آن‌قدر حیرانی آن شدید بود که زمین خورد.

تا ما نتوانیم نسبت درستی با رهبری جامعه اسلامی پیدا بکنیم و خودمان را به مردم نزدیک کنیم، مشکل حل نمی‌شود. ما صرفا یاد گرفتیم که بگوییم «ما بی‌شماریم!» فقط فتنه‌گران ۸۸ نمی‌گفتند ما بیشماریم! از اول دهه ۶۰ تا امروز این توهم ما بیشماریم!  بین خود حزب‌الله وجود داشته است. ما دو میلیون بیشتر رزمنده فعال در جنگ تحمیلی نداشتیم، ۲۰۰ هزار شهید بیشتر نداشتیم؛ ولی یک اغراق‌هایی در جامعه شکل گرفت که ما بیشماریم! آمدیم در انتخابات بعدی شعار دادیم که ما بیشماریم ولی باختیم، در انتخابات بعدی گفتیم ما بیشماریم بدتر باختیم. تا وقتی این فضا وجود دارد جامعه دچار انسداد سیاسی است و متأسفانه نوع کنش و واکنش بچه‌های حزب‌اللهی نسبت به ولیّ فقیه جامعه این انسداد سیاسی را ایجاد کرده که هیچ کس جرأت اعتراض کردن ندارد. و اتفاقی که امروز رقم می‌خورد این است که، ما به جای این که یک تجمع اعتراضی بگذاریم و بگوییم ما آشوبگر نیستیم ما معترض هستیم و قصدمان را از آشوبگران جدا کنیم می‌آییم یک تجمع حمایتی برگزار می‌کنیم.

تا این نسبت را مشخص نکنیم و نگذاریم جامعه بدون لکنت نسبت به ارکان حاکمیتی خودش صحبت بکند این سیری که ما تا امروز ادامه دادیم ادامه خواهد داشت.

فراهانی: در حال حاضر بنزین نقش گسترده‌ای در امرار معاش مردم دارد و به نظر می‌آید ما متوجه نشدیم که اصلاً بنزین، بنزینِ دهه پیش نیست. در واقع معنای بنزین در جامعه‌ای که به لحاظ اجتماعی صاحب نفت است با جامعه‌ای که وارد می‌کند متفاوت است.

در ادامه این نشست، اسماعیل فراهانی در ارائه خود با عنوان «شنیدن کی بود مانند دیدن؟چگونه از دیدن آنچه می‌دانستیم، حیرت کردیم» گفت: اخیرا به بهانه جلسه‌ای که با رئیس قوه قضائیه برگزار شد، جستجویی کردم و با دو متن مواجه شدم که یکی آیین‌نامه تشکیل شورای اجتماعی کشور مصوب سال ۱۳۸۰ با امضای آقای دکتر عارف است و دیگری آیین‌نامه شورای اسلامی کشور، مصوب ۳/۱۲/۱۳۹۵ با امضای آقای روحانی است. با مقایسه این دو متن، مشخص می‌‎شود که ما در فرم‌گرایی خیلی پیشرفت کردیم! ولی در عمل، اتفاقی نیفتاده است و ما شاهد پدیده‌ای هستیم که می‌توانم نام آن را دوپارگی اقتصاد بگذارم. از یک طرف ما یک تئوری اقتصادی داریم که می‌گوید بازار، مسائل را حل کند و دولت همه را واگذار کند. از طرف دیگر، بخش دیگری تحت تأثیر شعارهای انقلاب اسلامی هستند که معتقدند؛ عدالت از روز اول بوده و مسئولیت همه چیز را دارند به عهده می‌گیرند! یعنی در حالی که آن‌ها (نهادهای دولتی) در حال مسئولیت‌زدایی از خودشان هستند دولت‌های زیرمجموعه رهبری تقریباً همه کاری انجام می‌دهند، از ساختن مدرسه تا رساندن زائو به بیمارستان و…، این تقسیم کار عجیب را در خود این سند هم مشخص است! اما در این کمک‌ها عزت افراد لحاظ نمی‌شود، یعنی وقتی در منطقه محروم به آدم‌ها کمک می‌شود این مسئله مطرح نیست که این آدم به شغل نیاز دارند تا به کمک.

همچپنین او افزود: یکی از تبعات این واگذار کردن شرکت‌های دولتی، از کار انداختن آن کارخانه‌هایی است که تولید می‌کردند و سابقاً دولتی بودند. به این معنا که از سویی تولید دولتی تقریباً به صفر می‌رسد. و از سوی دیگر، واردات جنس چینی افزایش یابد. همچنین مشکلات تولید داخلی از جمله مجوز، تهیه لوازم و نبود تسهیلات هم باعث شده، تولیدات داخلی کاهش کند. جامعه‌ای که بخاطر سیاست‌های اقتصادی آن نه دولت آن تولید می‌کند و نه مردم آن تولید واقعی می‌کنند _و صرفا بر خدمات تکیه می‌شود_ یک نتیجه عجیبی به همراه دارد؛ درواقع در جامعه ما یک طبقه داریم که صاحب سرمایه هستند، و چون کاری وجود ندارد که کارگری وجود داشته باشد، یک صنف دومی بوجود آمده که این‌ها مسافرکش هستند.

در این شرایط تصور دولت از افزایش قیمت‌ها تورم مثل سابق بود. تا قبل از دوره ‌اصلاحات تورم بنزین یک معنی داشت، حین دوره اصلاحات معنی‌اش یک مقدار تغییر کرد و دوره احمدی‌نژاد که واردات از چین افزایش یافت بنزین، لحظه به لحظه معنی جدیدی پیدا کرد! و در حال حاضر بنزین نقش گسترده‌ای در امرار معاش مردم دارد و به نظر می‌آید ما متوجه نشدیم که اصلاً بنزین، بنزینِ دهه پیش نیست. در واقع معنای بنزین در جامعه‌ای که به لحاظ اجتماعی صاحب نفت است با جامعه‌ای که وارد می‌کند متفاوت است. بنزین مال این جامعه است.

او در ادامه ضمن اشاره به همراهی مردم‌سالاری و سیستم مالیات‌گیری، مطالبه‌گری را پیامد طبیعی این رویکرد دانست و تصریح کرد: ما باید به این فکر کنیم که نحوه مشارکت مردم به آن شکلِ اقتصادی مربوط است. و نباید با یکی دانستن آنها، از ارتباط این دو غافل بشویم.

فراهانی با اشاره کنایه آمیز به کتاب «وضعیت اجتماعی، فرهنگی و اخلاقی جامعه ایران»، و عملکرد ضعیف اصحاب علوم انسانی در تبیین مسائل اجتماعی، ارائه خود به پایان رساند.

صفارهرندی: اگر ایده رادیکال انقلابی نتواند تبدیل به سازوکار اداره شود، هزار بار هم که در ظرف نقّادی انتزاعی و روشنفکرانه بماند، راهگشای عمل سیاسی نیست

«امپریالیزم گفتمانی و خلط منطق دو میدان» عنوان مطلبی است که سجاد صفارهرندی در این گردهمایی ارائه داد. وی در این ارائه گفت: ما در جریان انقلابی و بطور خاص، در جریان جوان اهل علوم انسانیِ انقلابی، که در سایه رشد و گسترش رسانه‌های اجتماعی و فراهم بودن امکان سخن گفتن، تاثیر قابل ملاحظه‌ای بر فضای عمومی دارند، با تورمی در امر گفتمانی مواجه هستیم. منظورم از امر گفتمانی، تا حدودی از معنای رایج و متعارف فعلی دور و به معنای فنی و اصلی در حوزه نقد ادبی و زبان‌شناسی نزدیک است. در واقع گفتمان را من بیش از هر چیز به مثابه شیوه سخن گفتن می‌فهمم. شیوه سخن گفتنی که در درون خودش، برای خودش و بی‌ارتباط با آن چیزی که ورای خودش است واقعیت را می‌سازد و جهان را خلق می‌کند.

او در توضیح این مسئله افزود: مشکل اصلی این است که این تورم گفتمانیِ جریانِ انقلابی به طور کامل بر حوزه سیاست و عمل سیاسی سایه می‌اندازد و این‌جاست که بحران ظاهر می‌‌شود. به این معنا که سیاست و کنش سیاسی بیش از آن که امری در نسبت با تدبیر و اداره فهمیده شود، در نسبت با سخن گفتن و خلق رتوریک و خطابه فهمیده می‌شود. البته این قابل انکار نیست که رتوریک و امر گفتمانی هم بخشی از سیاست است اما مشکل آن‌جاست که این گفتمان با یک تورم نابجا، در حال بلعیدن کل فهم و فضای سیاست و عمل سیاسی ماست و راه را برای این که ما بطور جدی به مقوله اداره فکر کنیم و در مورد آن بیندیشیم و تدبیر کنیم، مسدود کرده است. در واقع این امر گفتمانی متورم و غلیظ، یک حالتی از اقناع را برای ما ایجاد می‌کند و با توزیعی که در فضای رسانه‌ای جدید می‌شود، به ما یک توهمی از سیاست ورزیدن را می‌دهد که نسبتی با واقعیت اصلی سیاست که اداره، تدبیر و بسامان کردن منابع و امور است، ندارد.

این پژوهشگر حوزه علوم انسانی تصریح کرد: این اتفاق تاحدی متاثر از گرایش بچه‌های علوم انسانی خوانده به فضای فکری است که می­توان آن را چپ اروپایی نامید. در حالی که این جریان چپ اروپایی در میدان تحقق و زیست جهان اصلی خود، بیش از آن که مربوط به حوزه سیاست باشد مربوط به حوزه روشنفکری است، و در قلمروی سیاست چندان با حضور و نقش‌آفرینی این جریان مواجه نیستیم. چهره‌های مسلط و نمادین این جریان، حتی بعضاً از وضعیت امتناع سیاست و ناممکن شدن سیاست و امثال این‌ها سخن می‌گویند اما ما گرفتار این معضل شدیم که با سنجه‌ها، مفاهیم و خطابه‌هایی که برآمده و یا بازتولید شده از چپ اروپایی است در قلمرو سیاست می‌خواهیم عمل کنیم و بعد چیزهایی را خلق می‌کنیم و خط‌هایی را ترسیم می‌کنیم که دلالت عملی و روشنی بر سیاست واقعی ما ندارند.

از توسعه و ورای توسعه صحبت می‌کنیم و موضوع سیاست را توسعه، تلقی می‌کنیم. حال آن‌که معلوم نیست دلالت عملی و واقعی ورای توسعه در صحنه و میدان سیاست ما چیست؟ از سرمایه‌داری و ورای سرمایه‌داری یاد می‌کنیم در حالی که آن چیزی که دلالت عملی ورای سرمایه‌داری است برای فضای ما روشن نیست. نهایتاً اگر هم ارجاع می‌دهیم به چیزی از سنخ دولت رفاه و سوسیال دموکراسی است که در حقیقت مدل تعدیل شده‌ای از نظم اقتصادی اجتماعی سرمایه‌داری است. یا فراتر از این، ما از امنیت ملی صحبت می‌کنیم و ورای امنیت ملی، در صورتی که دلالت عملی آنچه که ورای امنیت ملی است، روشن نیست.

من رد نمی‌کنم که این‌ها می‌توانند موضوع نظرورزی در قلمرو فکری و گفتمانی باشند اما مشکل آنجاست که ما می‌خواهیم این‌ها را به میدان سیاست بیاوریم. و نتیجه‌ هم صرفا چیزی از سنخ نقّادی می‌شود؛ نه خلق آلترناتیو و جایگزین. بنابراین، از وظیفه خلق آنترناتیو شانه خالی می‌کنیم و نهایتاً اگر هم خیلی به مسئلۀ آلترناتیو فکر کنیم بیشتر در قالب جابجا شدن اشخاص و بار کردن چیزهای نادرستی بر نیروهای سیاسی، کاراکترها و جریان‌های سیاسی است که نسبتی با آن‌ها ندارند و نهایت نیز با دیوار سخت واقعیت مواجه می‌شویم.

واقعیت این است که اگر ایده رادیکال انقلابی نتواند تبدیل به سازوکار اداره شود، هزار بار هم که در ظرف نقّادی انتزاعی و روشنفکرانه بماند، راهگشای عمل سیاسی نیست. این نوع از خلط بین میدان سیاست با میدان منازعات و گفتمان روشنفکری ما را دچار خط‌کشی‌های غلطی می‌کند که تبعات و نتایج سیاسی نادرستی برایمان دارد.

فکر می‌کنم که فهم درست میدان سیاست در جامعه ما، در حال حاضر باید خط اصلی تمایز و تعریف از منازعه سیاسی را نه در حوزه فرهنگ و نه در حوزه اقتصاد سیاسی، بلکه در حوزه سیاست خارجی تعریف کند. البته طبیعتاً این نافی آن نیست که بخشی از اقتصاد سیاسی یا فرهنگ، آنجا که ایده، قابلیت تبدیل به سیاست را دارد در قلمرو سیاست قرار بگیرد. اما فکر می‌کنم هر فهمی جز این که ما مسئله و خط اصلی منازعه را در سیاست خارجی بفهمیم بدفهمی از شرایط واقعی است که در آن هستیم.

شهرستانی: ما مسئول و مکلف هستیم که از متولی امنیت درخواست کنیم که درباره کار خودش با ما گفتگو کند و متقابلا مسئله او را درک کنیم  و در باب شرایط میدان بیاندیشیم.

در پایان این نشست سید حسین شهرستانی مطلب خود را با عنوان «گفتگو با امنیت و گفتگو در باب امنیت»ارائه کرد و گفت: این یک نیاز مهم و جدی است که مسئله فعلی و سخن گفتن درباره جامعه فعلی ایران باید در انضمامیت با آنچه پیش روی ما قرار دارد، طرح شود. در این شکل است که تفکر سیاسی جدی شکل می‌گیرد. و الا اینکه ما آراء و بیانیه‌های خودمان را به مناسبت‌های مختلف طرح و بازخوانی کنیم اتفاقی رخ نخواهد داد. درواقع در این نقطه است که در پدیدار شناسی واقعه و در تماشای رخدادهای سیاسی و فراموش کردن لحظه‌ای نظریه‌ها و بازیادآوری مجدد آنها در لحظه مواجهه با پدیده‌هاست که گفتار سیاسی شکل می‌گیرد.

ما امروزه با دو شکل از گفتار روبه‌رو هستیم که برای ما انسداد سیاسی ایجاد کرده‌است. یک طرف گفتار امنیتی است که همه آن را تخطئه می‌کنیم. و طرف دیگر گفتاری است که ابتدا خودش را از مسئله امنیت فارغ می‌کند و از منظر و دریچه دیگری، چشم‌انداز جدیدی را پیش‌روی ما باز می‌کند. اما در واقع از طرح مسئله امنیت طفره می­رود. به این معنا که در این گفتار حصار امن خودمان را پیدا می‌کنیم که بدون آنکه متعرض به گفتگوی درباره امنیت و گفتگوی با امنیت بشویم، نظریه‌ها و اندیشه‌های سیاسی‌مان را طرح کنیم. در این نقطه است که گفتگوی سیاسی در ایران عقیم می‌‌شود. دراین شرایط هیچ‌گاه ما تلاش نمی‌کنیم که مسئله امنیت، گفتار امنیتی و موضوع امنیت را ازمنظر و در هم‌نشینی و هم‌سخنی با نهاد امنیت مطرح کنیم.

وی با تاکید بر نقطه آغاز گفتگوی سیاسی در آراء افلاطون و در فلسفه سیاسی پس از رنسانس، تاکید کرد که؛ گفتگوی سیاسی در ایران دچار اختلال شده و دلایل این اختلال فقدان دستور زبان برای حرف زدن یا به عبارتی تفکر سیاسی و اختلال در زمینه‌های گفتگو است. زمینه‌های گفتگو یا زمان-مکان که حافظه به عنوان شرایط اساسی گفتگو در آن شکل می‌گیرد، دچار اختلال شده‌است. و اکنون جای حافظه مشترک ما را روایت‌های اگزجره‌ای از گذشته و درخواست‌های اگزجره‌ای از آینده گرفته‌است.

به عبارتی در طرف گفتار امنیت، حافظه تاریخی حکایت از یک خاطره ازلی و وحدت عظیمِ خالصِ دهه شصتی دارد که با این راهپیمایی‌ها می‌خواهد آن خاطره را به منصه‌ی ظهور برساند. هرچیزی هم که کوچکترین اختلالی در این تصویر و ایماژ ایجاد کند آن را به خطر می‌اندازد و در مقابل آن پروژه‌ای را آغاز می‌کند که این وحدت امت‌وار را بازگرداند. و از طرف دیگر خاطرات متمایزی از این وحدت همچون خاطره‌هایی از سرکوب تولید می‌شود. در نتیجه ما به جای گفتگو اساسا تولید بیانیه می‌کنیم. و جامعه‌ای هستیم مملو بیانیه. که این خود پژواکی از ساختار رسانه‌ای جمهوری اسلامی است که گفتگو را به بیانیه صادر کردن تبدیل می‌کند. در این میدان ما به گفتگو با امنیت و درباره امنیت که نقطه آغاز تفکر سیاسی است نمی‌رسیم. شرط امکان تفکر سیاسی، اندیشه درباب امنیت است که بر سایر مفاهیم سیاسی مثل عدالت و آزادی تقدم دارد. نهاد امنیت که به گفتگو درباب امنیت تن نمی­دهد و نهاد علم که از مساله امنیت سبکسرانه می­گذرد، هر دو در فقدان تفکر سیاسی سهیم­اند.

 

ما مسئول و مکلف هستیم که از متولی امنیت درخواست کنیم که درباره کار خودش با ما گفتگو کند و متقابلا مسئله او را درک کنیم  و در باب شرایط میدان بیاندیشیم.

صوت بخش دوم نشست

http://rcica.ir/ummu/uploads/2019/12/بخش-دوم-نهمین-نشست-اصحاب-علوم-انسانی،-هنر-و-رسانه.mp3

 

 

امکانات
برچسب ها
اسماعیل فراهانیرضا جوهرچیسجاد صفار هرندیسید حسین شهرستانیعلی الهیاریفاطمه دلاوریمجید سلیمانیمحمد حسین مطهریمیثم مهدیارمیلاد دخانچی
ثبت دیدگاه
برای صرف‌نظر کردن از پاسخ‌گویی اینجا را کلیک نمایید.

مدرسه هنر و علوم انسانی درنگ
بیناب، مجلۀ تخصصی فرهنگ‌وهنر
دیدگاه
شیوع کرونا در شرایط افول مدرنیته؛ مقدمه تحولات بزرگ

شیوع کرونا در شرایط افول مدرنیته؛ مقدمه ...

۱۳۹۹-۰۳-۱۹
آیا ما یک جامعه کوتاه مدت، استبدادزده و ورشکسته هستیم؟

آیا ما یک جامعه کوتاه مدت، استبدادزده و ...

۱۳۹۹-۰۲-۱۳
بحران کرونا؛ از تأملات هستی شناسانه تا منازعات هویتی

بحران کرونا؛ از تأملات هستی شناسانه تا م...

۱۳۹۹-۰۲-۰۱
کتاب‌های جدید پژوهشکده
پیشنهاد سردبیر
نشست جهان‌پهلوان (۲) با عنوان «دیدار با شهید قاسم سلیمانی در آیینه حکمت و علوم انسانی» برگزار شد.

نشست جهان‌پهلوان (۲) با عنوان «دیدار با ...

۱۳۹۹-۱۰-۱۶
اولین مدرسه تابستانه هنر و علوم انسانی «درنگ»

اولین مدرسه تابستانه هنر و علوم انسانی «...

۱۳۹۸-۰۵-۲۱
یامین پور: امروز رسانه ابزار قدرت است.

یامین پور: امروز رسانه ابزار قدرت است.

۱۳۹۷-۰۶-۲۱
درس‌گفتارهای ” تدبر در قرآن با رویکرد آفرینش اثر هنری”

درس‌گفتارهای ” تدبر در قرآن با روی...

۱۳۹۷-۰۵-۲۰
مطالب پربازدید
  • درسگفتار تاریخ هنر غرب؛ تحلیل تاریخ فرهن... - 978 بازدید
  • زنانی با گوشواره‌های باروتی - 976 بازدید
  • سلیمانی: فضای مجازی ایرانی از عرصه سیاست... - 975 بازدید
  • تاریخ‌نگاری مقاومت باید معطوف به واقعیات... - 955 بازدید
  • سلبریتی، ورزش و نمایش بدن در تصویر رسانه... - 952 بازدید
  • نشست چهارم: اندیشه امام خمینی(ره)، علامه... - 947 بازدید
    • برنامه های پژوهشی
    • هیئت علمی
    • چارت
    • درباره ما
    • تماس با ما
    • کتابخانه الکترونیک
    کلیه حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به پژوهشکده فرهنگ و هنر اسلامی است.
    LemonTheme